بباجی می گوید در زمان قدیم صحرا ها ی زیادی در لار وجود داشت ولی با گسترش شهر و شهر نشینی اکثر این صحراها با درختان به خصوص نخلها عمدا از بین برده اند تا تغيير كاربري دهند زيرا درآمد اين كار خيلي بيشتر است. مردم با کمک اعضای خانواده …
كار هر روزمونه ، باور كنيد . با عجله بيدار شدن ،با عجله صبحانه خوردن يا نخوردن ، با عجله بچه ها رو آماده كردن ، با عجله …. اي بابا اين كه همش شد عجله !!! حتي توي نوشتن هم عجله . !چه خبره مگه ؟! خبر اينه كه…
بباجی می گوید که به نظر شما اول مردم باهم مهربان می شوند که باران میآید ؟ یا وقتی که باران می آید مردم با هم مهربان می شوند ؟ بباجی که یک کشاورز است وتعدادی دام وطیور هم نگهداری می کند از اول پاییز به فکر زمین و باران…
بباجی از محلات لار قبل از زلزله ۱۳۳۹ ه- ش که معروف می باشد چنین تعریف می کند. جالب است که بدانید تمام محلات نشانه های مشترک داشته اند: الف :برکه ای بود که معروف به همان محله بود .ب : یک حمام عمومی نیز در هر محله ای بود…
زمانی که از بهباجی نسبت به این مکان وبنایی که در ایران بی نظیر است سئوال میکنیم می گوید فکر کنم فقط در منطقه لارستان این بنا یافت می شود. ولی ذهن ما به شهر های یزد و کاشان هم خطور می کند که شاید در این شهرها هم این…
بباجی نسبت به سادات ارادت خاصی دارد او می گوید که نوادگان امامان معصوم در منطقه لارستان هستند که اگر در شهر های دیگر بودند به عنوان زیارتگاه بزرگ مورد استقبال قرار می گرفتند . یکی از این امام زاده ها که قدمت زیادی دارد و از سادات بزرگ محسوب…
خروس لاری به خروس نژاد لاری گفته میشود که بارزترین صفت آن جنگندگی و استقامت بالای آن در مبارزه و عدم تسلیم آن میباشد. درگذشته به خصوص در روستاها و محلات شهر قدیم در هر خانه ای که نگاه میکردی در آن مرغ وخروس بود علاوه براینکه پرورش می دادند…
درگذشته مردمان لارستان کهن برای درخت نخل احترام خاصی قائل بودند . و اگر به صحراها یا خانه های قدیم لارستان رفته بودید میدیديد که حتما یکی از درختان درخت نخل بود . و برای آبیاری این درخت پر ثمر ونگهداری چه زحمت هایی که به خود نمی دادند ….
هرکجا برکه ای نشسته به خاک بی شک آنجا ست مرز لارستان است گر بهارش بگسترد دامن می شود قالی بهارستان اوج تجلي معماري گنبدي در دنيا، از آن لارستانيهاست و آبانبار، يكي از شاهكارهاي بزرگ منطقهی جنوب، در ايران به شمار میرود. به عقيدهي پروفسور جونس، معماران لارستاني، توانستهاند، از…
نيمههاي يك شب زمستاني بود. همسرم آرام ولي با ناله صدايم زد. وقتش رسيده بود. سراسيمه از خواب برخاستم. نميدانستم بايد چه كنم. لباسم را پوشيدم، سوئيچ ماشين را با بدبختي پيدا كردم. دستپاچه شده بودم. همسرم درد ميكشيد. دستش را گرفتم و به حياط بردم. درِ ماشين را باز…