آخَتِم وَ دَسِّ راساُرُسِّم وَ دِل نِشاطخونَمو اَدَسّ اللهستونُش، قُلهوالله، مُهر پنج بسماللهپَهلو نيارِم اَزمينشُكر رَبالعالمينبيقَضا و بيبَلابه حق شاه كربلاآخَتِم وَ دَسّ راسوارُسِم وَ دل نشاطكه همين مطالب را با كمي تغييرات به همراه مطلب ديگري كه در زير ميخوانيد، انسيه الهياري دانش آموز كلاس سوم دبيرستان پيام زينب…
رحمت الهي يعني باران زمستاني با دعاي مردم و لطف خداوند به بندگان چشمانتظار و حيوانات، گياهان و مخلوقاتش بالاخره باريدن گرفت و زمين تشنه رو سيراب و مردم بخصوص كشاورزان رو خوشحال كرد. بيبي گفت شب جمعه گذشته كه داشتم ميرفتم فاتحه (كوريچون) «اُمدي بيغ، شُواَ وامُشت»(ديدم رودخانه، لايروبي…
وقتي بيبي گوشت نذري رو گذاشت توي بشقاب و داد به دست مجيد نوة شش سالهاش كه ببره خونه همسايه، مجيد با بيحوصلگي و بيحالي گفت كه نميتونه بره. بيبي اصرار داشت كه اين گوشت نذري هرچه زودتر به خونه همسايهها برده بشه تا بتونن با اون غذايي براي بچهها…
بيبي مدتها بود كه به دليل ناتواني و پادرد شديدي كه داشت كمتر از خونه بيرون مي رفت و به همين دليل اكثر اقوام و آشناها و همسايهها، خودشون براي ديدن بيبي مياومدن و براي همين بود كه خونه بيبي هيچ وقت خلوت نميشد و هميشه پررفت و آمد و…
عزيز دِل و جونُمكِليل(۱) خون و مونُمناشتاي صُبح و شومُمپُلوه شَووه رَمضونمقربون پا و پابَنهات(۲)قربون خال رو سينهات سرماي سرد ماحْلَچه(۳)ننه و قربون بچَه ۱-كليد۲-پابند و ميل طلا۳-روستايي در نزديكي خنج
ماه محرم همراه با سوگواريها و عزاداريها، سينهزني و روضهخوانيها و برگزاري مراسم مذهبي زيارت عاشورا خواني و برنامههاي متناسب با اين ايام غمبار سپري شد. اول ماه صفر بود و بيبي طبق يك سنت قديمي و يك برنامه اعتقادي، صدقه خود و همه دختر و پسرها و حتي نوهها…
بيبي گاهي زير لبي اشعاري رو زمزمه ميكنه كه من هم از فرصت استفاده ميكنم و همه رو يادداشت كرده تا براي شما از طريق اين صفحه بفرستم. اشعار واسونكگونه بيبي، در اين شماره بيشتر بوي گُل ميده و گاه از بيوفايي و گاهي هم از مهر و وفاي يار…
جَمَه مَه خَط خَطي ئِهاَبَر مامونِه جَتوئِهمامون جَتو، نَخَسَّهشَمشير شاهي بَسَّهاَنَك نَك و اَنك نَكسوزن بيا گُلَك مَكگُلَك مَرد جَوونهلباسش از كَتونهكَتونِ باغ شاهيپَنجه بِزن به ماهيماهي قلندر بُدِهروونه بندر بُدهخودم بيبي بلندمخودم كلّه قَندم هادی شاکرپور
چند وقتي بود بيبي واسونكهاي لاري و فارسي رو توي لالاييهاش با سوز و گداز هميشگي ميخوند و نازنين كوچولو رو به خواب ميكرد و مارو هم تحت تأثير قرار ميداد چه رسه به اين كوچولوي شيطون كه حالا به اين لالاييها، حسابي عادت كرده بود و فقط با صداي…
نميدونم اين شعر متلگونه از كدوم شاعر و يا گويندهاي است اما من از زبون بيبي شنيدم و در كودكي و در مدرسه زنگ ورزش كلاسي براي بچهها ميخوندم و تنها شعر لاري بود كه بلد بودم . بقيه بچهها ترانه خوانندهها رو ميخوندن شما هم بشنوين بد نيست. گُل…