به بچهها از طريق ملاقاتهاي حضوري خبر داده بودند كه شب يازدهم محرم سال ۵۷ جهت برپايي مراسم شام غريبان در امامزاده جمع شوند (يكي از برادران كه نقش فعالتري در اين مورد ايفا ميكرد شهيد امامي بود)
به بچهها از طريق ملاقاتهاي حضوري خبر داده بودند كه شب يازدهم محرم سال ۵۷ جهت برپايي مراسم شام غريبان در امامزاده جمع شوند (يكي از برادران كه نقش فعالتري در اين مورد ايفا ميكرد شهيد امامي بود) وقتي بچهها در امامزاده جمع شدند فكر ميكرديم كه به طور سنتي مراسم اجرا ميشود (يعني روشن كردن شمعها و خواندن مرثيه شام غريبان) ولي از اول شكل برگزاري متفاوت بود و بچهها را هدايت كردند كه از امامزاده خارج شوند و به سمت كوچههاي اطراف شام غريبان را انجام دهند.
وقتي بچهها جمعشان تقريباً جمع شد سرود و شعارهاي انقلابي شروع شد و بعضي از مردم كه جرأت داشتند به بچهها ميپيوستند و دو نفر از بچههاي انقلابي فيالبداهه سرود و شعار ميساختند و بچهها هم با شور وصف ناپذيري پاسخ ميدادند .
خلاصه نمايم شام غريبان سنتي به يك راهپيمايي ضد رژيم تبديل شده بود بچهها از كوچهها گذشتند تا به نزديكي هنگ ژاندارمري رسيدند.
چند نفر از بچهها كه جلوتر رفته بودند اطلاع دادند كه هنگ ژاندارمري در مقابل دبستان دهخدا به طور آمادهباش قرار گرفتهاند البته براي اين كه بچهها شجاعت خود را نشان دهند از يكي از كوچههاي نزديك به خيابان آمدند و در فاصله كمي با آنها شعارهاي انقلابي از جمله مرگ بر شاه سر دادند و طبق دستور، متفرق شدند و از كوچههاي مختلف خود را به منزلشان رساندند (البته مراسم ۳ ساعت يا بيشتر به طول انجاميد)
آن شب هم به حول و قوه الهي و درايت بچهها همه به سلامت به خانههايشان بازگشتند و هيچ كس دستگير نشد.
راوی: محمدحسن بينا – سن در زمان انقلاب ۲۷ سال
گردآوری: منصور راست پور