دوشنبه ۱۰ دی ۱۴۰۳ ساعت ۸:۴۴ب.ظ
::آخرین مطلب 15 دقیقه پیش | افراد آنلاین: 4
دسته بندی : پای صحبت بباجی

تاریخ : ۲۸ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

محرم

شب اول محرم به دنبال بباجي رفتم. وارد اتاقش شدم، به چيزي خيره مانده بود. به دستانش نگاه كردم. داشت چيزي مي‌نوشت. هيچ نگفتم كه شايد از خودش دور گردد. او فقط مي‌نوشت. نوشته‌اش كه تمام شد، اشك‌هايش را هم پاك كرد. اين بار سلامش كردم. سرش را برگرداند و…

تاریخ : ۲۸ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

عقاب مغرور

باز هم صحبت‌هاي گرم و شيرين بباجي به دل مي‌نشينه، اين بار بباجي، بعد از احوال‌پرسي و نشستن پاي صحبت‌هايش از او پرسيدم يك خاطره‌ي ديگر از اون قديما برام تعريف كن . بعد از چند ثانيه سكوت و دستي كشيدن سرش گفت: پسرم اين بار يك نصيحتي دارم برات….

تاریخ : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

خرازی

در اين مغازه همه چيز پيدا مي‌شه؛ از عطر و ادكلون گرفته تا پيراهن و زيرپوش و شطرنج و توپ و تور و لوازم ماهي‌گيري و پستونك بچه و هزار چيز جور واجور ديگه. البته طريقه فروش اين همه چيز و گيج و منگ نشدن توي اونا، كار هر كسي…

تاریخ : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

شايد يك روز مهمان خانه‌هاي شما باشيم….

نشستم پاي صحبت بباجي، بباجي كه نمي‌خواست عكس او را بگيرم و حتي اسم او را در هفته‌نامه ميلاد به چاپ برسانم.بعد از احوالپرسي و نشستن پاي صحبت او با قوري چاي و استكان كمر باريك قديمي از من پذيرايي كرد.  سن او را پرسيدم حدود ۹۵ سال داشت و…

تاریخ : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

به ياد رمضان

مي‌گفتند امروز، روز آخر ماه مبارك رمضان است.  غروب كه شد چشم‌ها رو به آسمان و به دنبال ماه نو بود. ولي چيزي ديده نمي‌شد. بعد از نماز مغرب و عشا، همهمه‌ي مردم كه واقعاً فردا عيد است يا نه، فضاي مسجد را پركرد . به منزل رسيدم. سفره افطار…

تاریخ : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

خوش‌ركاب

كاميونش را آرام نگه داشت. در را باز كرد و پا بر ركاب گذاشت و پياده شد.  با حوله‌‌اي كه دور گردنش بود، عرق پيشاني‌اش را پاك نمود و به طرف شير آب رفت. آستينش را بالا زد و با سلام و صلوات وضو گرفت. صداي الله اكبرش نشان از…

تاریخ : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

«قمپوز» در نكن….

كَل‌نظر از دوستان قديمي بباجيه. بباجي مي‌گه هم خدمتي‌اش بوده. يعني اون زمان (زمان مرحوم مصدق) با هم توي يك قشون بودند. اون هم توي هنگ ژاندارمري لار. تعريف مي‌كنه كه با چه مشقتي اسلحه و مهمات رو سوار قاطر مي‌كردند و از كوهها و دره‌ها، بالا و پايين مي‌رفتند…

تاریخ : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

علی باقِلَه

این بار نوبت مي‌رسد به بباجی موفقی که همه کسانی که عمری در لار و حومه نزدیک زندگی کرده اند حداقل چندین بار با او مواجه شده اند . شاید از او خرید هم کرده باشند. فرد زحمت کشی بود . از کلّه صبح تا دم غروب با  به دوش…

تاریخ : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

پيشوني بلند

از شيطوني پسرم اميرحسين هرچه بگم كمه. كافيه بعضي وقت‌ها گير بده به بعضي چيزها . اين اواخر گير داده بود به اينكه «يعني چه» يعني چه؟!  حالا بيا و درستش كن اگر درست و حسابي هم حاليش نمي‌كردي دست بردار نبود. تا نمي‌فهميد ول كن قضيه نبود. بهش گفتم:…

تاریخ : ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ توسط: amdin سرویس: پای صحبت بباجی

يعقوب كنكوري است

يعقوب تصميم خودش را گرفته بود. مي‌خواست كنكور بدهد تا در رشته‌ي مورد علاقه‌اش قبول شود و به خلق‌الله خدمت نمايد. روز و شب درس مي‌خواند و مرتب تست مي‌زد.  ببه‌يعقوب هم كه اين همه علاقه يعقوب را مي‌ديد با تمام وجود به او كمك مي‌كرد چه از نظر مالي…

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین