در ایام دهه فجر و چهل سالگی انقلاب اسلامی و به منظور پاسداشت و گرامیداشت خاطرات آن زمان، سعی کردیم تا گپ و گفت هایی هر چند کوتاه با برخی…
در ایام دهه فجر و چهل سالگی انقلاب اسلامی و به منظور پاسداشت و گرامیداشت خاطرات آن زمان، سعی کردیم تا گپ و گفت هایی هر چند کوتاه با برخی از افراد تاثیرگذار انقلاب اسلامی در لارستان را ترتیب دهیم. اگرچه کم و کاستی در این زمینه وجود داشته و ناگفته های فراوانی هنوز باقیمانده است،اما در فرصت کم و بضاعت محدود به نظر می رسد نکات و خاطراتی خواندنی از مصاحبه ها استخراج گردیده است. با هم پنجمین مصاحبه را که با آقای محمدحسن شریفی شیفته ترتیب داده شده در ادامه می خوانیم. مجددا یادآوری می شود برخی قسمت ها محاوره ای بوده و عمدا با ویرایش کلی ارائه گردیده و تصرف خاصی در آنها نشده است.
میلادلارستان) ضمن معرفي خود، بفرماييد زمان انقلاب شما چند سال داشتيد؟
آقای شریفی شیفته) محمدحسن شريفي شيفته فرزند محمدرضا تولد ۱۳۲۷ و زمان انقلاب من ۳۰ ساله بودم. از سال ۵۶ فعاليت داشتيم و با كمك افرادي چون حاج اسد حقيقي، علي صديق، محمدحسين نخبه، مسعود اسماعيلي، حميد اسماعيلي، جعفر يزدان پناه و افراد ديگري در منزلي كه در خيابان بهزيستي قرار داشت، اعلاميههاي امام تكثير ميكرديم.
میلادلارستان) دستگاه فتوكپي خودتان داشتيد؟
آقای شریفی شیفته) نه، نداشتيم.
میلادلارستان) آيا همسايگان از كار شما خبر داشتند؟
آقای شریفی شیفته) نه، نميدانستند ما چه ميكنيم.
میلادلارستان) از خاطرات آن زمان بگویید
آقای شریفی شیفته)در آن زمان دو گروه بودند مجاهدين خلق و مجاهدين انقلاب. ما سخنان امام را از طريق نوارهايي كه از حسينيه حاج تقي به دست ما ميرسيد ميشنيديم و با اطلاعيههايي كه از پاريس ميرسيد تبديل به اعلاميه ميكرديم. و در جلو راهپيمايي كه از سهراه ميدان شروع شده بود وبه طرف پل نهتا ميرفتيم، شعار ميداديم كه تيراندازي شروع شد. جلو عكاسي زيبا كه رسيديم، شهيد نصيري گفت من كلت كمري دارم اما فايده ندارد كه ناگهان ماشين ارتشي رسيد و ارتشيها پياده شدند و ما هم پراكنده شديم كه ما به كوچهاي رفتيم و داخل خانهي كريم نودين (پسر عمه پدرم) شديم و وقتي اوضاع آرام شد بيرون آمديم.
محمدعلي طاهري در خيابان گردان به شهادت رسيد. فرداي آن روز راهپيمايي عظيمي به راه افتاد و نيروهاي ژاندارمري به مردم ملحق شده بودند.
میلادلارستان) در امارات چه فعالیت هایی داشتید؟
آقای شریفی شیفته) در حسينيه دبي ما دستگاه فتوكپي داشتيم و اعلاميههاي امام را از طريق نوار گوش ميداديم بعد تكثير ميكرديم.
يك روز داشتم اعلاميهها را در مغازه چينيفروشيام توزيع ميكردم كه دوتا زن آمدند داخل شدند روي ديوار مغازهام ۱۵ عكس امام خميني زده بودم زنها به محض ورود به عربي گفتند نگاه چقدر خميني است! من هم گفتم ماشاالله بركت است. زنها گفتند او به شما دروغ ميگويد گفتم نه دروغ نميگويد حقيقت ميگويد من نوار سخنراني شيخ عبدالحميد كه امام جمعه مصر و اهل تسنن بود كه طرفداران زيادي داشت به آنها دادم و گفتم اين نوار را گوش كنيد و به ديگران هم بدهيد و نتيجهاش را به من بگوييد .
عصر آن روز افسر دبي (پليس مخفي) به مغازهام آمد و گفت نوار بده گفتم من نوار ندارم گفت مگر تو اينجا نوار توزيع نميكني؟ گفتم نه از او اصرار از من انكار گفت پس من درِ مغازهات را ميبندم گفتم من فقط يك نوار داشتم كه آن هم به كسي دادهام گفت نه تو توزيعكننده هستي. با حاج يوسف عسكريزاده مشورت كردم كه چه كنم؟ آقاي عسكريزاده گفت بگو نوار از من گرفتهاي. من رفتم از كسان ديگري هم مشورت كردم و آقاي بروجردي گفت نه اين كار را نكن و نامي از آقاي عسكريزاده نبَر برو دانشگاه و نوار شيخ عبدالحميد را بردار به افسر دبي بده و من هم همين كار را كردم.
میلادلارستان) سال ۵۶ و ۵۷ هم شما به دبي رفتيد؟
آقای شریفی شیفته) بله رفتم.
میلادلارستان) پيام انقلاب براي مردم خصوصاً جوانان چه بود؟
آقای شریفی شیفته) انقلاب بازتاب گستردهاي داشت طوري كه زماني كه به مكه رفتم و ميفهميدند ما ايراني هستيم ميگفتند كميني(خمینی)، كميني و اسمي آشنا بود.
میلادلارستان) روز دوازدهم ۵۷ شما در لار بوديد يا تهران؟
آقای شریفی شیفته) آن روز در لار بودم.
میلادلارستان) احساس دروني شما از شنيدن خبر ورود امام چه بود؟
آقای شریفی شیفته) همه مشتاق بوديم مردم هيجانزده بودند و عدهاي هم به تهران رفته بودند.
با تشکر از شما که در این مصاحبه شرکت کردید…
#بازنشر