چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۱:۰۶ب.ظ
::آخرین مطلب 26 دقیقه پیش | افراد آنلاین: 44

بازنشر|مصاحبه میلاد لارستان با حاج شیخ محمدباقر نخبةالفقهایی

اين بار سخن از  مردي است كه تمام طول عمر خود را وقف ارشاد، هدايت، وعظ و پند مردم ديار خود نموده است.  مردي بي‌آلايش  و بي‌تكبر،‌مردي كه بسيار متواضعانه…

اين بار سخن از  مردي است كه تمام طول عمر خود را وقف ارشاد، هدايت، وعظ و پند مردم ديار خود نموده است.  مردي بي‌آلايش  و بي‌تكبر،‌مردي كه بسيار متواضعانه ما را پذيرفت و بسيار با طمأنينه با وجود كهولت سن به سوالاتمان پاسخ گفت.

همان‌گونه كه در جريان هستيد، براساس اعلام اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي  لارستان قرار است  كه نكوداشت عالم ديني و معلم اخلاق لارستان  يعني حجت‌الاسلام والمسلمين شيخ محمدباقر نخبه‌الفقهايي در ۲۳ ارديبهشت ماه ۹۲ برگزار شود .

به همين مناسبت ما طي مصاحبه‌‌اي با اين مرد  فرهيخته، گذري كوتاه بر زندگي ايشان خواهيم داشت.

به عنوان اولين سوال لطفاً خود را  براي مردم معرفي كنيد.

**محمدباقر نخبه‌الفقهايي،‌فرزند مرحوم شيخ محمدحسين مجتهد لاري متولد ۱۳۰۸ صادره لار. محله بازار كهنه شهرقديم،‌ جنب مسجد حاج صادقي  كه در آن مكان خانه ما بود. در اين محل ساباتي بود كه در آن محكمه پدرم بود. ايشان در آنجا مي‌نشست و در نشستن مقيد بود رو به قبله و به حال  تشهد مي‌نشست. حتي اصراري نداشت كه تكيه بزند. هركه وارد مي‌شد تمام قامت از جلوي پاي او  برمي‌خاست  مخصوصاً از جلوي پاي سادات و معتقد بود كه اگر از جلوي پاي سيد،‌قامت  راست نكنم كمردرد مي‌گيرم.

*شما از چند سالگي  منبر مي‌رفتيد؟
**(با لبخندي معني‌دار) اين واقعه عجيبي است. در زمان  مرحوم پدرم كه كمتر  از ۱۳ سال داشتم ايشان باخبر شده بود كه منبر مي‌روم فرمود: منبر نرو.  ايشان خيلي مقيد بود و احتياط مي‌كرد. در آن زمان  روضه‌ زنانه از روي نوشته مي‌خواندم و چون خواندن روضه مرد براي زن  منع بود، چون من بچه بودم، مرا براي خواندن روضه مي‌بردند. حتي قد من به صندلي نمي‌رسيد . روضه مي‌خواندم، تشويقم مي‌كردند «پير ببش پير ببي و…» به من  مي‌گفتند. (دعايشان هم زود مستجاب شد»

به پيري رسيدم در اين كهنه دير
جواني كجايي كه يادت به خير

*شما در چه تاريخي  معمم شده‌ايد؟
**در آن سن كم، بدون تشريفات، عمامه به سر شدم.

*درباره ديدارتان با آقاي راشد معروف خاطره‌اي بگوييد.
**يكي از آرزوهاي ديرينه‌ام ملاقات با دانشمند محترم مرحوم راشد تربتي از اهالي تربت حيدريه بود و ايشان تحصيلات عاليه‌اي داشت يك روز عصر در كنار مجلس شوراي اسلامي ۰(به اصطلاح آن روز) مسجد عالي سپهسالار (حالا شهيد مطهري است) فهميدم كه ايشان مدرس  آنجاست به آنجا مراجعه كردم و پس از چند بار ايشان را ملاقات كردم.

*تا به حال خارج از لار هم منبر رفته‌ايد؟
**تقريباً ۷۰ ساله كه من منبر مي‌روم. فقط ۲ سفر  رفته‌ام. يكي چندين سال پيش از زلزله به بحرين ر فته‌ام كه داستان    آن مفصل است يكي هم در سال زلزله كه شيرازه مردم لار از هم پاشيد به قطر رفتم.

*درباره زلزله  سال ۳۹  لار توضيحي  كوتاه دهيد.
**زلزله سال ۳۹ عصر يكشنبه يك ساعت و ربع مانده به غروب من وضو گرفتم و به مسجد در خانه رفتم (مثل آن كه خانه مرا بيرون مي‌كرد)‌ مشغول نماز بودم و تشهد مي‌خواندم كه زلزله كرد. ستون‌ها  به شدت  حركت مي‌كرد. من به حياط مسجد دويدم. مي‌خواستم از در مسجد خارج شوم يك وقت ديوار بلندي مشرف به در مسجد فرو ريخت و در مسجد بالا آمد. فرياد و آه و ناله‌ها بلند بود. گرد و خاك چنان بود كه به فاصله چند قدمي،‌ همديگر را نمي‌ديديم. بادگير بلند مرحوم حاج رجب موحدي،‌ افتاد روي مسجد زلزله مدت زيادي طول كشيد برخي‌ها مي‌گويند ۳۰ ثانيه ولي من معتقدم كه  يك دقيقه هم بيشتر بود. زلزله  ۶/۵ ريشتر بود. يكي در كنار  ديوار منزل  مرحوم آقا مجتبي  در زير آوار  آه و ناله مي‌كرد. من دست و پاي خودم را گم  كرده بودم.  مرحوم آقا  شيخ علي برادرم و مرحوم باقرزاده كه اخيراً فوت شدند. با ناخن خود حفر كردند كه سر و كله‌اي پيدا شد  پدر آقاي مرحوم مشهد رحمت‌الله روئين‌تن بود. گفت: بچه زير شكمم است او را نجات داد ند .

*از مرحوم آيت‌اللهي و مرحوم موسوي لاري  چه خاطراتي داريد؟
**مرحوم آيت‌اللهي بنده را بسيار دوست داشت و محبت مي‌كرد يك سفر هم به جبهه رفتيم و  در خدمت ايشان بوديم. جبهه هم خاطرات  فراواني  داريم. در آبادان قصد بازديد از حسينيه لاري‌ها را داشتيم كه ناگهان خمپاره‌اي با فاصله كم از ما منفجر شد و آقا صرف نظر كرد.
مرحوم آقا سيدمجتبي هم از ديرباز با هم بوده‌ايم. خاطراتي از ايشان كه سكوتش بيشتر از حرفش بود در حقيقت سكوتش حكمت بود سنجش علم بود و زماني  كه به مدرسه  مي‌رفت از محل تجمع كوچه رد نمي‌شد.

*به عنوان  سوال آخر چه صحبتي با مردم داريد؟
**ملاحظه حال مردم كم در آمد  و ضعيف بنيه را بايد كرد. فقط به فكر زياد كردن درآمد نباشيم.  يك مقداري قانع بشويم كه خدا بركت مي‌دهد.  در صف  رعايت همديگر  بايد كرد.
ولي ملاحظه  كنيم  كه اگر پيداست و نمي‌تواند سرپا بايستد او را جلو بيندازيم اگر مطب يا بيمارستان است او را جلو بيندازيم.  مرحوم محمدحسن صداقت مي‌گفت:‌ در تهران، بيمارستان شوروي  كه ويزيت  يك هفته زودتر مي‌گر فتند  بليتي گرفته بودم كه يك مريضي  آورده بودند. يك شيخي نشسته بود فوري وقت خود را به  او داد و بيرون رفت.  پرسيدم ايشان كيستند؟  گفتند:‌ آقاي راشد (همان راشدي كه درباره‌اش صحبت كرديم) حال ملاحظه حال ناتوان بكنيم تا اجر الهي داشته باشيم كه بهتر از ماديات است.
من روزي در مسجد  فضل الله خاني منبر بودم. جلسه‌اي  بود كه  خيلي از دكترها حضور داشتند. در منبر گفتم:  شما آقايان لازم نيست براي پدر ومادر تان حلوا و چيزهاي ديگر خير كنيد . خير شما اين است كه يك مريض بي‌بضاعت  يا كم بضاعت را مجاني  ببينيد  همين فيض براي شما بس است.

*خيلي ممنون از مصاحبه شما و وقتي كه در اختيار ما گذاشتيد.
**خيلي ممنون موفق باشيد.

مصاحبه: حسن  فراست

نوشته شده در تاریخ:سه شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۸:۵۵ق.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین