چند وقتي بود بيبي واسونكهاي لاري و فارسي رو توي لالاييهاش با سوز و گداز هميشگي ميخوند و نازنين كوچولو رو به خواب ميكرد و مارو هم تحت تأثير قرار ميداد چه رسه به اين كوچولوي شيطون كه حالا به اين لالاييها، حسابي عادت كرده بود و فقط با صداي…
نميدونم اين شعر متلگونه از كدوم شاعر و يا گويندهاي است اما من از زبون بيبي شنيدم و در كودكي و در مدرسه زنگ ورزش كلاسي براي بچهها ميخوندم و تنها شعر لاري بود كه بلد بودم . بقيه بچهها ترانه خوانندهها رو ميخوندن شما هم بشنوين بد نيست. گُل…
باورهاي عاميانه اگرچه داراي ريشههاي علمي نيستند اما براي بزرگترها، حاصل تجارب مفيد و ارزندهاي است كه پذيرفتن آنها توسط كوچكترها، امري اجتناب ناپذير و توأم با احترام به آنهاست و اگرچه نميشود آنها را رد كرد ولي ميتوان به احترام بزرگترها،آنها را شنيد و به تجاربشان گوش داد. اگر…
مدتي از نازنين كوچولو كه الان ديگه توي هفت هشت ماهگي بود خبري نداشتم تا اين كه براي ديدن بيبي، به خونهشون اومده و با هم مشغول صحبت بوديم كه اونا هم اومدن. خوشحال شدم كه نازنين رو ميديدم. الحمدا… بزرگ و تپل مپل و شيطون شده بود. با اين…
بيبي هفته آخر ماه شعبان رو به خريد مواد براي بالاتُوه مثل گل اِسك، كنجد و مواد حلوا و يغدر مثل نشاسته، آرد برنج، هِل، مغز پسته ، مغز گردو و بادام و گلاب، نظافت و شستشوي فرشها، ظرف ها بخصوص (حلواسَزي و تُوه، كَلِنگ مهوه، خو، دَوري و ديس،…
بي بي اين متل كه براي سرگرمي بچههاي خردسال خوانده ميشود را براي شما ميخوانَد تا شما هم براي بچههايتان بخوانيد.در اين بازي، آرام آرام به پشت دست بچه ميزنند و اين اشعار را ميخوانند و در آخر ميگويند خروسو تَوي يا مرغو؟كه نام هر كدام را برد، مرغ يا…
وسایل بازی : دو عدد گود ( گاله ) به فاصله ۱۰ متر و یک عدد سنگ صاف گرد یا مربع به اندازه کف دست.تعداد بازیکنان : هرگروه ۵ نفراهداف تربیتی : همکاری – سرگرمی – تعاون – نظم – موفقیت – دقت – دوستی – نشاط وشادابیاهداف فنی :…
اِشَو، شَووِه بَراتهكوزَهِ شَو بَراتهاون روز بيبي روزه بود و توي گرماي هواي مطبخ «اوپن» (چاكدَه) مشغول درست كردن فالوده محلي يا همون «شناسه» خودمون بود.رفتم بهش كمك كردم تا زودتر كارش رو تموم كنه و خيلي به زحمت نيفته و خسته و تشنه نشه.فالودهها خيلي زياد…
اِشَو، شَووِه بَراتهكوزَهِ شَو بَراتهاون روز بيبي روزه بود و توي گرماي هواي مطبخ «اوپن» (چاكدَه) مشغول درست كردن فالوده محلي يا همون «شناسه» خودمون بود.رفتم بهش كمك كردم تا زودتر كارش رو تموم كنه و خيلي به زحمت نيفته و خسته و تشنه نشه.فالودهها خيلي زياد…
يادش به خير عطار دورهگرد كه ميخوند: گُل اُمْبا، گُلِ گَنَه امْبا راجونَه امْبا، سياه دونَه امْبا مَه حسيناِم چي تو ناوّي؟ اون روز با بيبي نشسته بوديم. گرمي هوا منو بيحوصله كرده بود. بيبي كه متوجه حال من شد، بلافاصله بلند شد و رفت يك كاسه بلوري كه لبريز…