سه شنبه ۰۲ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۵۷ب.ظ
::آخرین مطلب 1 ساعت پیش | افراد آنلاین: 16

روضه ای سوزناک از خرابه شام

در دل تاريكى شب . . . از خواب بلند مى شود… از خيمه بيرون مى آيد و آرام آرام به خيمه ديگرى سرازير مى شود . . . وارد…

در دل تاريكى شب . . . از خواب بلند مى شود… از خيمه بيرون مى آيد و آرام آرام به خيمه ديگرى سرازير مى شود . . . وارد خيمه كه مى شود صدا مى زند: پدر جان . . . پدر جان . . . وقت نماز صبح است بيدار شو. . . در حالى اين

كلمات را مى گويد كه سجاده زيبائى را روى زمين خيمه پهن مى كند… پدرش بلند مى شود. . . مگر به خواب رفته بود. . . او تمام شب را بيدارى كشيده بود… شب دهم محرم واقعا شبى درد آور بود . . . بفكر خود تنها نبود. . . به فكر اهل بيتش ‍ بود. . . به فكر اصحابش بود. . . رو به دخترش مى كند و مى گويد: آه رقيه جان . . . و بعد از اين كلمات با چشمانى پر از اشك دختر بچه اش را در آغوش مى كشد. . .
– پدر جان . . . چه شده . . . چرا گريه مى كنى ؟

كلمات در گلويش ساكت مى شوند و چيزى نمى گويد. . . از جاى خود بلند مى شود و بعد از وضو به نماز مشغول مى شود. . . هنگامي كه صبح دميد، دو لشكر حق و باطل در مقابل همديگر قرار گرفتند. . . همه زنان اهل بيت در داخل خيمه ها به دعا و نيايش مشغول بودند. . . صداى به هم خوردن شمشيرها قلبهاى آنها را به لرزه مى انداخت . . . وقت ظهر فرا مى رسد. . . رقيه از خيمه بيرون مى آيد و با چشمهاى هراسان و خسته پدر را جستجو مى كند. . . در دل مى گفت : خدايا پدرم كجاست ؟ وقت نماز شده . . . چرا نمى آيد نماز بخواند؟ دوباره به خيمه مى رود. . . سجاده را روى شنهاى داغ پهن مى كند. . . اين عمل را چندين بار انجام مى دهد. . . عقيله بنى هاشم زينب كبري سلام الله علیها در حاليكه زمين معركه را مى پاييد، چشمش به رقيه مى خورد كه دركنار خيمه ايستاده است . . . از جا مى پرد و خود را به آن خيمه مى رساند. . . رقيه جان چرا بيرون ايستاده اى؟

جواب مى دهد: عمه جان . . . مى ترسم نماز قضا شود و پدر به آن نرسد. . . حضرت زينب سلام الله علیهابا صدايى كه توأم با گريه بود گفت : مطمئن باش. . . پدرت نماز آخرين خود را بجاى می آورد. . . سپس دستى روى سرش مى كشد و خيمه را ترك مى كند و به رقيه مى گويد از خيمه خارج نشود. . . بعد از اينكه زمين كربلا ، حله خونين خود را به تن كرد ، و خاندان اهل بيت علیهم السلام عازم كوفه و از آنجام به شام رفتند ، رقيه ناراحتي هاى اهل بيت را دو برابر كرده بود . . . در حال خواب و بيدارى سراغ پدرش را مى گرفت و هميشه عمه اش زينب بود كه او را دلدارى مى داد ولى اين دلداريها موقت بود. . . در خرابه شام ، رقيه پدر را خواب مى بيند كه او را دعوت مى كند به نزدش برود ، از خواب مى پرد و با گريه پدر را مى خواهد . . . آنقدر گريه مى كند كه همه اهل بيت حتى بچه ها از خواب بيدار مى شوند و همه بى اختيار شيون را آغاز مى كنند. . . بى تابى و ناراحتى رقيه را به گوش يزيد مى رسانند. . . مى پرسد چه شده ؟
قصه را برايش تعريف مى كنند. . . دستور مى دهد سر پدرش را برايش ببرند تا ساكت شود. . .
سر مطهر هنگامي كه نمايان مى شود، حضرت زينب سلام الله علیهاآنرا پيش رقيه مى برد. . . رقيه جان اين سر پدر است . . .

رقيه حيران مى پرسد اين سر كيست ؟ گويد: سر پدر است . . . مات و مبهوت با دستهاى كوچك و لرزانش جلو مى رود. . . سر مطهر را مى گيرد و به آن خيره مى شود. . . سر را مى بوسد و سپس آنرا به سينه مى چسباند و درد دل را آغاز مى كند. . . پدر!. . . بعد از تو به سر عمه ها چه آمد؟. . . به سر بچه ها چه آمد ؟. . . پدر چرا جواب نمى دهى ؟. . . اي كاش سر مرا بجاى تو مى بريدند . . . اي كاش مرده بودم و ترا به اين وضع نمى ديدم . . .

با اين كلمات ، خاندان اهل بيت علیهم السلام را غمناك ساخت . . . گريه شديدى او را گرفت و بيهوش روى زمين افتاد . . . سر مطهر از لابلاى دستهايش مى افتد. . . زنها دويدند. . . رقيه را بدست گرفتند. . . اما ديگر روحى در جسد نبود. . . رقيه بدرود حيات گفته بود. . . رقيه سلام الله علیها در سال ۵۷ هجرى در شهر مدينه بدنيا آمد و در سال ۶۱ هجرى در خرابه شام مدفون شد.

مقام اين مخدره در منطقه اى بنام عماره در نزديكى دروازه قديمى شام بنام فردايش قرار دارد. . . بارگاه حضرت رقيه سلام الله علیهاسابقاً مزار كوچكى بود گنبدى سبز آنرا پوشانده بود و مساحتش به ۵۰ متر مربع مى رسيد.

از كرامات اين حضرت ، گفته هاى واقعيت دارى است كه سالها پيش يكى از سادات معروف حضرت را در خواب مى بيند كه به او مى گويد: اى سيد، چطور خواب رفته اى و آب دارد قبر مرا مى برد؟ وقتی صبح مى شود. . . سيد خواب را براى چند نفر از مجتهدين تعريف مى كند. . . بر آن شدند كه آنجا را حفارى كنند تا جريان برايشان آشكار شود. . . بعد از حفارى ديدند، رودى دارد قبر مطهر را فرا مى گيرد تصميم گرفتند كسى پايين برود پيكر مطهر را روى كف دست بگيرد تا مسير آن رود را عوض كنند. . . كسى جرأت نكرد اينكار را انجام دهد مگر خود آن سيدى كه خواب ديده بود . . . بعد از تلاوت آيات قرآن و ادعيه ، سيد پايين مى رود و جسد مطهر را كه در پارچه اى پيچيده شد بود، روى كف دست قرار مى دهد تا كار پايان مى گيرد. . . سيد  در آن وقت گفته بود هنگامي كه جسد مطهر را در دست گرفتم ، آنقدر ظريف و نرم بود كه حس ‍ كردم ، حضرت ، همين الان فوت شده بودند.

از آن زمان به بعد، كرامات حضرت رقيه سلام الله علیهاپديدار شد و مردم شام ، اين مقام را مورد احترام قرار دادند و نذرهاى زيادى براى آن مى فرستادند و ظرف سالهاى دراز، شيعيان جهان ، جهت ساختن بارگاهى كه لايق مقام اين حضرت باشد پول زيادى جمع آورى كردند و خانه هايى كه دور تا دور مقام ، به مساحتهاى زيادى بود خريدارى نمودند. و بدين ترتيب قبه و بارگاهى زيبا، براى اين دردانه حسين علیه السلام ساخته شد كه هم اينك زيارتگاه عاشقان و دوستداران حضرتش مى باشد.

محمدرضا فاریابی

نوشته شده در تاریخ:سه شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۴:۴۲ب.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین