به مناسبت فرا رسیدن دهه پرفروغ فجر انقلاب اسلامی بر آن شدیم تا تعدادی از نقل قول ها و خاطرات بهمن ۵۷ در لارستان را مرور نماییم. ضمن این که…
به مناسبت فرا رسیدن دهه پرفروغ فجر انقلاب اسلامی بر آن شدیم تا تعدادی از نقل قول ها و خاطرات بهمن ۵۷ در لارستان را مرور نماییم. ضمن این که در ادامه اولین خاطره را با هم مرور می نماییم؛ درخواست داریم تا هر
یک از کاربران گرامی خاطره، عکس، فایل صوتی و یا اسنادی از آن زمان در لار و لارستان در اختیار دارد، به صورت امانت به مجموعه میلادلارستان ارائه دهد تا علاوه بر انتشار اسناد صحیح با ذکر نام افراد، از آنها درتهیه تقویم تاریخ لارستان بزرگ نیز بهره گرفته شود. آدرس الکترونیکی info@miladelarestan.ir در این زمینه پل ارتباطی ما و شما خواهد بود. اولین خاطره را با هم مرور می کنیم
محرم سال ۱۳۵۷ شمسي بود. اشعار و نوحههاي دستههاي سينهزني و عزاداري بر عليه طاغوت زمان (شاه) تنظيم و در مراسم عزاداري خوانده ميشد. در روز تاسوعا پس از عزاداري و تظاهرات بر عليه رژيم شاه، مردم در حسينيه اعظم لار تجمع نموده و به سخنراني حجتالاسلام نسابه روحاني مبارز گوش داده بودند كه عدهاي نوجوان و جوان انقلابي از بين جمعيت جدا شده و با موتورسيكلت به طرف شهرجديد حركت نمودند …
و اينك ادامه ماجرا از زبان آقاي علي عسكرپور(*):
شب تاسوعا به صورت ناشناس با كلانتري شهرجديد تماس تلفني گرفته و اعلام نموديم صبح فردا مجسمه شاه با ديناميت منفجر ميشود به همين خاطر بايد نيروهاي شهرباني در اطراف مجسمه نباشند.
صبح روز تاسوعا در حالي كه همه مردم در شهرقديم مشغول عزاداري و تظاهرات بودند با چند نفر از دوستان به نامهاي محمود قنادي (شهيد) – عباس شاهين و يكي دو نفر ديگر به فلكه فرمانداري محل نصب مجسمه شاه مراجعه و مشاهده نموديم نيروهاي شهرباني در اطراف مجسمه شاه به نگهباني مشغول هستند.
به صورت ناشناس با سرهنگ مستوفي در شهر باني تماس گرفته و اعلام نموديم تا ساعاتي ديگر مجسمه توسط مواد منفجره كه از قبل كار گذاشته شده منفجر شده ونيروهاي نظامي مستقر در اطراف مجسمه به هلاكت ميرسند.
پس از دقايقي اين هشدار كارساز شده و همه نيروهاي شهرباني ميدان را خالي نموده و به محل استقرار خود برگشتند .
در ابتدا حلقه لاستيك مستعمل اتومبيل كه با خود داشتيم به گردن مجسمه انداخته و به آتش كشيديم كه هيچ اثري نكرد و در اثر آتشسوزي چند جاي بدنم سوخت.
سپس با مقداري ديناميت كه محمود قنادي با خود آورده بود در پايين پاي مجسمه جاسازي كرده و منفجر نموديم كه مجسمه از جا كنده شد ولي از بالاي سكو پايين نيفتاد.
در همين حال به كمك يك كاميون باري و سيم بكسل مجسمه را از بالا به پايين انداخته كه پس از آن راننده كاميون ترسيده و با به جا گذاشتن سيم بكسل خود با كاميون فرار كرد.
حالا تعداد انقلابيون به ۴۰-۵۰ نفر رسيده بود كه يكي از انقلابيون بنام سيدكاظم جوادپور (مرحوم) با ماشين باري تويوتا از راه رسيد كه ما هم فرصت را غنيمت شمرده و با سيمبكسل و ماشين آقاي جوادپور مجسمه را به طرف شهرقديم حمل نموده و مردم در طول مسير از اين حركت انقلابي با نقل و شيريني استقبال نموده و از سرنگوني مجسمه شاه خوشحالي و شادماني مينمودند .
وقتي به شهرقديم رسيديم مجسمه را در محل ميدان بار مركزي لار در نزديكي مسجد جامع لار انداخته و سپس سر مجسمه كه جدا شده بود به منزل مرحوم حضرت آيتالله آيتاللهي برده و در آنجا كه چند نفر از جمله حضرت آقا، حضرت آيتالله مجتبي موسوي لاري و حجتالاسلام نسابه حضور داشتند نشان داديم و پس از آن به محل ميدان بار مركزي لار، برگشته و متوجه شديم كه از مجسمه آثاري نيست و بعداً گفتند كه انقلابيون به كمك چندين نفر از انقلابيون مجسمه را به درون آبانباري كه در گوشه ميدان بود انداختهاند تا اثري از مجسمه باقي نماند.
بعد از آن از مطبوعات و راديو و تلويزيون مطلع ميشديم كه مجسمههاي شهرهاي ديگر نيز سرنگون شدهاند كه سرنگوني مجسمه لار از همه آنها به همت انقلابيون جوان زودتر انجام شده بود.
راوي: منصور راستپور
(*)علي عسكرپور متولد ۱۳۳۸ لار – در حال حاضر مسئول هيئت و مربي كشتي جوانان و نوجوانان لار و داراي شغل آزاد است.