چهارشنبه ۰۳ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۸:۳۰ق.ظ
::آخرین مطلب 21 دقیقه پیش | افراد آنلاین: 12

“از مجسمه شاه تا ناپاکدامن و هلی کوپتر بالاسر در لار”+(خاطرات انقلاب:3)

در ایام دهه فجر  انقلاب اسلامی و به منظور پاسداشت و گرامیداشت خاطرات آن زمان،‌ سعی کردیم تا گپ و گفت هایی هر چند کوتاه با برخی از افراد تاثیرگذار …

در ایام دهه فجر  انقلاب اسلامی و به منظور پاسداشت و گرامیداشت خاطرات آن زمان،‌ سعی کردیم تا گپ و گفت هایی هر چند کوتاه با برخی از افراد تاثیرگذار  انقلاب اسلامی در لارستان را ترتیب دهیم. اگرچه کم و کاستی در این زمینه وجود داشته و  ناگفته های فراوانی هنوز باقیمانده است،‌اما در فرصت کم و بضاعت محدود به نظر می رسد نکات و خاطراتی خواندنی از مصاحبه ها استخراج گردیده است. با هم اولین مصاحبه را که با آقای منصور راست پور ترتیب داده شده در ادامه می خوانیم. البته جنس این مصاحبه به خواسته خودشان از فرم سوال و جوابی به مطالب موضوعی تغییر یافته است. 

منصور راستپور متولد ۱۳۳۹ فرهنگی بازنشسته سن در زمان انقلاب ۱۸سال

در واقع جرقه انقلاب در ایران از سال ۱۳۵۶ با دو اتفاق شروع شد. اول فوت شهادت گونه سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی(ره) در عراق و دوم چاپ مقاله ای توهین آمیز به مقام امام خمینی(ره) توسط رژیم پهلوی در روزنامه اطلاعات آن زمان بود که در پی این اتفاق روحانیون قم حوزه را تعطیل و تظاهرات نمودند. رژیم شاه با مقابله با این راهپیمایی و شهادت تعدادی از روحانیون موجب شد که مردم تبریز در چهلم شهدا تظاهرات کنند و باز هم تعدادی از مردم به شهادت رسیدند. در واقع از اینجا چهلم ها تکرار شد و تظاهرات در شهرهای مختلف برگزار گردید تا جایی که این اتفاقات به شهرهای کوچک مانند لار نیز کشیده شد. اولین شعاری که علیه رژیم در لار نوشته شده بود چند روز قبل از چهلم مردم تبریز در سال ۱۳۵۶ بود که بر روی دیوار حسینیه اعظم شبانه، مردم را به تظاهرات علیه رژیم به مناسبت چهلم مردم تبریز دعوت کرده بودند. صبح عمال رژیم دستور پاک کردن نوشته را داد اما خادم حسینیه در ایتدا وقتی با گچ سعی بر حذف نوشته داشت گچ باعث شده بود که شعار بهتر معلوم شود. در ادامه اما افراد اطلاعات آن زمان بالاخره نوشته را محو نمودند.

من اولین بار شعار مرگ بر شاه و استقلال و آزادی را در شیراز پس از سخنرانی شهید آیت الله دستغیب شنیدم. در ادامه نیز البته صدای انقلاب به لار آمد و رهبری آن نیز بر عهده حضرت آیت الله سیدعبدالعلی آیت اللهی(ره) و حضرت ایت الله موسوی لاری(ره) بود. روحانیت مبارزی مانند حجت الاسلام نسابه نیز با سخنرانیهای خود روشنگریها را انجام میدادند. البته عده ای از دانشجویان لاری که در شیراز و تهران در حال درس خواندن بودند نیز با آوردن اطلاعیه های امام به جو انقلاب در لار کمک مینمودند. همچنین اطلاعیه های صادر شده توسط حضرت امام از پاریس بوسیله تلفن به دست افراد مبارزی مانند مرحوم حاج یوسف عسکری زاده می رسید و مخفیانه چاپ می شد و در مساجد و راهپیمائیها به دست مردم می رسید. محل تجمع انقلابیون آن زمان صبحها منزل آقای بزرگ بود و شبها در حسینیه حاج تقی و مسجدجامع بیشتر صورت می گرفت.

یکی از روزها مردم و انقلابیون تصمیم گرفتد مانند شهرهای دیگر علیه رژیم راهپیمایی نمایند. حضرت آقا نیز بعنوان سردمدار راهپیمایی جلو آمدند. در آغاز راهپیمایی حدود صدنفر بودیم. از کوچه منزل آقا به طرف خیابان که آمدیم مردم دیدند حضرت آقا جلو هستند به مرور به جمعیت اضافه شدند. حدود صدمتری شعار داده بودیم که در مقابل آب انبار سبزکوه ( بانک مسکن فعلی) متوجه شدیم عده ای نیروی شهربانی از فلکه مدرس به طرف ما می آیند. روبروی منزل آقا مجتبی نیروهای شهربانی از ماشین پیاده شدند و حالت تیراندازی به خود گرفتند. رئیس شهربانی آن زمان به نام پاکدامن و یکنفر دیگر جلو راهپیمایی آمدند و دستور متفرق شدن را دادند. مردم اعتنا نکردند و چند قدم دیگر برداشتند و شعار دادند. سرهنگ پاکدامن دست کرد کلت خود را بیرون بیاورد که از دستش افتاد و عصبانی شد . به تیراندازی هوایی پرداخت. همراه او نیز، یک نارنجک دودزا به طرف جمعیت پرتاپ کرد که عمل نکرد و دوباره مردم نارنجک را به سمت خودشان انداختند که دود بلند شد. با این اتفاقات نیروهای ژاندارم نیز به تیراندازی هوایی پرداختند. افرادی که سمت قلعه اژدها پیکر خانه داشتند از ترس، داد میزدند که آقا را کشتند اما من و چند نفر دیگر که دور حضرت آقا بودیم ایشان را تا منزل رساندیم. بعد از ورود به منزل آقا، ایشان به بالای تالار رفته و سخنرانی کوتاهی کردند و گفتند که من این ناپاکدامن را از اول می شناختم. پس از این اتفاقات ما از درب پشت منزل آقا متفرق شدیم .

از آنجا که ما در آن زمان دانش آموز بودیم زمانی که افرادی چند سنگ به داخل مدارس می انداختند ما نیز مدرسه را تعطیل کرده و به صف راهپیمایی و تظاهرات ملحق می شدیم. برخی مردم و مغازه داران نیز به این اتفاقات ملحق می شدند اما بیشتر تظاهرات توسط جوانان و نوجوانان مبارز در لار صورت می گرفت.

در روز ۱۴ دیماه سال ۵۷ لارستان، سه شهید را به انقلاب تقدیم کرد. در این روز عده ای از جوانان در پی حادثه ای که شب قبل آن اتفاق افتاده بود و یکی از نیروهای ژاندارمری به امام خمینی(ره) و انقلاب توهین نموده بود سعی بر تنبیه  این فرد داشتند و به سمت خانه او حرکت کردند. وقتی نیروی ژاندارمری فهمید که عده ای قصد تنبیه او را دارند شروع به تیراندازی نمود. صدای تیراندازی که بلند شد مردم مغازه ها را تعطیل کرده و تجمع نمودند. همچنین نیروهای ژاندارمری از سمت خیابان گردان به سمت پل نه تا و مدرسه پیام زینب آمدند.. ژاندارم نامبرده از سمت پشت منزل خود به مردم تیراندازی می نمود. شهید محمدعلی طاهری برای اینکه تیراندازی او را متوقف کند به سمت پشت بام رفته بود که با تیری  به شهادت رسید. بقیه ژاندارم ها نیز در ابتدا تیراندازی هوایی می کردند و سپس شروع به تیراندازی به طرف مردم نمودند. شهید رستگار در آن روز روبروی نانوایی جاوید(محمدرضا) که هنوز هم آن نانوایی هست به شهادت رسید. زمانی که به محل شهادت شهید رستگار رسیدم دیدم جسد ایشان را ژاندارم ها برده اند که در این لحظه فردی دست خود را به خون این شهید آغشته کرده  و  بر روی دیوار نوشته بود( خون شهید). همچنین شهید خلیل زاده نیز روبروی لبنیاتی نظر به شهادت رسید. پس از این واقعه راهپیمایی ها و تظاهرات در لار گسترش یافت. فردای روز شهادت این سه شهید در تشییع آنها تظاهرات عظیمی که تعداد از مردم اسلحه به دست داشتند، رخ داد که به دلیل حساسیت موضوع توسط نیروی انتظامی هلی کوپترهایی بالای سر مردم در حال پرواز بود.

پائین آوردن مجسمه شاه

هنوز ۲۶دی ماه و فرار شاه فرا نرسیده بود که جوانان انقلابی لار تصمیم گرفتند مجسمه شاه که آن زمان فقط در لار و شیراز  استان فارس نصب شده و روبروی فرمانداری بود به پائین بکشند. حتی این اتفاق در شیراز پس از لار صورت گرفت. آن روز نیز تجمعی در حسینیه اعظم با سخنرانی آقای نسابه همراه بود. در حین سخنرانی برخی از جوانان با اشاره دعوت می کردند که به سمت شهرجدید برویم. در آنروز اکثر مردم لار در شهرقدیم بودند و تعدادی نیز که به سمت شهرجدید میرفتیم هنوز برنامه را مطلع نبودیم. . وقتی رسیدیم متوجه شدیم که افرادی بالای مجسمه مواد منفجره ای را نصب کرده اند که البته به علت جنس مجسمه کارآیی زیادی نداشت. مجسمه در ارتفاع بالایی بود به همین دلیل افراد نرده اطراف مجسمه را کندند و برای بالا رفتن از آن استفاده کردند فردی به نام علی عسکرپور  بالا رفت و با انبردست قفلی پیچ های مربوط به مجسمه را باز کرد و با پتک ضرباتی را به مجسمه وارد کرد تا قاب سر مجسمه کنده شد اما خود مجسمه پابرجا بود. در ادامه جوانان جلو یک ماشین پنج تن(کمپرسی) را گرفتند و با بستن سیم بکسل به مجسمه آن را کشیده و به پایین آوردند. با پائین آمدن مجسمه تکبیر حضار به صدا در آمد. بعد از آن مرحوم سیدجوادپور با ماشین تویوتا سرخ رنگ خود مجسمه را تا میدان روبروی مسجدجامع که الان هم آن میدان وجود دارد کشید و در آنجا رها کرد. این در حالی بود با تعداد زیادی موتورسیکلت پشت ماشین او را تا شهرقدیم همراهی می کردیم.البته گویا شبانه نیروهای امنیتی مجسمه را از آن قسمت بیرون برده بودند زیرا فردای آن روز دیگر مجسمه را ندیدیم. در واقع مجسمه شاه در هر شهر نماد ظلم و ستم بود و جوانان سعی داشتند با این کار تنفر خود را از رژیم نمایش  دهند.

دستگیری توسط ژاندارمری

روزهایی که تظاهراتی در شهر بر پا نبود با چندتن از جوانان با موتور در شهر میگشتیم و از مغازه داران میخواستیم که مغازه های خود را تعطیل نمایند. حتی بعضی افراد به برخی ادارات میرفتند و عکس شاه را پاره می کردند. یکی از روزها عده ای نیروی کماندو از شیراز به لار آمده بود. ظاهرا نیروهای ژاندارمری و شهربانی در حد کفایت برای مبارزه با انقلابیون نبود. در حالیکه شهر حالتی نیمه تعطیل داشت با برخی جوانان از پشت مسجدفضل الله خانی به سمت خیابان میرفتیم که سر خیابان ما را دستگیر نمودند و در ماشین ریو ارتشی آن زمان انداختند. به وسیله بی سیم یکی از فرماندهان به مقر خبر داد که تعدادی خرابکار را دستگیر کرده ایم. ما هم که ترسیده بودیم فکری به سرمان زد که آن موقع خود را شاه دوست معرفی کنیم و التماس می کردیم که ما را آزاد کنند. اتفاقا یکی از افرادی را که دارای درجه پائینی بود، با جناب سرگرد صدا کردم که خودش هم خنده اش گرفته بود. در پایان ما را با لگد از ماشین به زیر انداختند و با توهین، آزاد نمودند. بعد از اینکه دوباره وارد کوچه شدیم مجددا شعار مرگ بر شاه را سر دادیم.

 

۱۲بهمن

روز ۱۲ بهمن در خانه یکی از همسایگان ورود حضرت امام(ره) را از تلویزیون مشاهده می کردیم. پس از پیاده شدن امام از هواپیما و ورود به سالن فرودگاه یک لحظه برنامه قطع و سرود شاهنشاهی پخش شد که عده زیادی در ایران از عصبانیت شیشه های تلویزیون خود را شکستند. فردی لامردی در خانه همسایه ما مهمان بود که تفنگی دست ساز داشت. بلافاصله پی از قطع برنامه ورود امام به خیابان آمد و شعار داد و تعدادی تیر هوایی نیز شلیک نمود. البته این اتفاق زیاد طول نکشید و مجددا برنامه وصل شد و ورود امام را تحت پوشش قرار داد.

هدف از انقلاب اسلامی

ما قبل از انقلاب وابستگی شدیدی به شرق و غرب داشتیم که رژیم شاه بدون اشاره آنها کاری انجام نمیداد. شاه ایران با اشاره انگلیس و آمریکا عزل و نصب می شدند. از لحاظ نظامی و تدارکاتی نیز وابستگی شدیدی داشتیم. حتی تعمیرات وسایل نظامی نیز باید از طریق غربیها صورت می گرفت. رفاهی که برخی از زمان شاه ذکر می کنند فقط برای چند شهر بزرگ ایران بود که در چشم بودند. از هر لحاظ ما در آن زمان اوضاع بدتری داشته ایم و پیشرفت الان قابل مقایسه با آن زمان نیست. ما پس از پیروزی انقلاب دشمنان زیادی پیدا کردیم که میخواستند جمهوری اسلامی و انقلاب ما از بین برود. محاصره های اقتصادی از همان زمان بوده است و از شروع انقلاب شروع شده بود. آن زمان بدلیل کمبود آذوقه برخی مردم دو روز در هفته را روزه می گرفتند و حتی شهید رستگار از شهدای انقلاب ما با زبان روزه به شهادت رسید. هدف انقلاب در آن زمان این بود که مستقل شویم که به حمدلله الان مستقل هستیم. این اتفاقات با رهبری امام صورت گرفت که اولین معمار انقلاب  بودند و با راهنمایی و هدایت ایشان بود که مردم و مبارزین به مخالفت با رژیم شاه پرداخته و رژیم را سرنگون کردند.

پیام به جوانان

ما با اتحاد توانستیم بر حکومت شاه پیروز شویم و گوش به فرمان رهبری بودیم. ما هر چه امام میگفت با وجود اینکه در کنار ما نبود اما با دقت انجام میدادیم. الان هم اگر میخواهیم کشور پیشرفت کند و مقابل دشمن بایستیم تنها راه آن اطاعت از رهبری است. از دانش آموزان هم می خواهم که درس خود را بخوانند زیرا وظیفه حال حاضر انان این مورد است. در کنار آن مسائل سیاسی را نیز بیاموزند اما سیاست زده نشوند. باید توجه کرد که رهبری چه می گویند و راه مقابله با دشمن را چه میدانند. باید جوانان بیدار باشند و گوش به فرمان رهبری باشند.

#بازنشر

نوشته شده در تاریخ:شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۹:۳۳ق.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

One Response to ““از مجسمه شاه تا ناپاکدامن و هلی کوپتر بالاسر در لار”+(خاطرات انقلاب:3)”

  1. ناصرحقیقت لاری گفت:

    درود بر جناب استاد منصور راست پور
    راوی جریان انقلاب درلار
    امید همکاران فرهنگی با مطالعه این نوشتار برای تشریح روند انقلاب برای دانش آموزان گام برداند و دانش آموزان را بیشتر آشنا کنند

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین