روز گذشته بخش دوم خاطرات ناگفته از مبارزات جوانان لاری در انقلاب ۵۷ را با هم مرور کردیم. بخش سوم در ادامه تقدیم می گردد: در سال ۱۳۵۶ (يك سال…
روز گذشته بخش دوم خاطرات ناگفته از مبارزات جوانان لاری در انقلاب ۵۷ را با هم مرور کردیم. بخش سوم در ادامه تقدیم می گردد:
در سال ۱۳۵۶ (يك سال قبل از وقوع انقلاب اسلامي) به همراه برادر بزرگم (مهدي) كه دبير مدارس اوز (بخش لارستان) بود در آنجا مشغول تحصيل بودم. در آن موقع نوارهايي به صورت محرمانه به دست برادرم ميرسيد كه متن آن به صورت مقاله و ديكلمه درآورده و در مراسمي در مدرسه در حضور دانشآموزان و معلمان قرائت ميكردم.
در همان سال از طرف آموزش و پرورش به اردوي رامسر اعزام شدم در آنجا كمكم صداي انقلاب به گوشم خورد و حركتهايي مانند شعار نوشتن بر عليه نظام شاهنشاهي در دستشوييهاي اردوگاه رامسر را مشاهده كردم. از طرف مسئولين كتابي تحت عنوان (انقلاب شاه و ملت) به همه شركتكنندگان در اردو اهدا شد كه به خيال خودشان ميخواستند به اين وسيله، خدماتي كه حكومت پهلوي به ملت كرده بود را يادآوري نمايند. در اين مدت چند بار براي بازرسي وسايلمان ميآمدند و اگر كسي كتاب اهدايي را نداشت براي بازجويي به ساواك ميبردند.
در سال تحصيلي ۱۳۵۷ در دبيرستان صحبت لار مشغول تحصيل شدم كه حركتهاي انقلابي دانشآموزان با شكستن شيشه پنجرههاي كلاس شروع و مدرسه تعطيل ميشد و به همراه دانشآموزان و مردم در راهپيمايي عليه شاه و حكومتش شركت ميكرديم.
در جريان انقلاب (مهر و آبان ۱۳۵۷) اعلاميههاي امام خميني(ره) به دست برادرم (حاج مسعود)(*) ميرسيد كه به همراه چند نفر از دوستان انقلابياش در خانه مادربزرگم واقع در خيابان همت (سابق) در كوچه عكاسخانه زيبا، به وسيله دستگاه پلي كپي دستي به صورت محرمانه تكثير و پس از دستهبندي توسط بچههاي انقلابي در سطح شهر به صورت شبنامه در مساجد و منازل توزيع ميكرديم.
در زيرزمين اين منزل مخفيگاه وجود داشت كه اعلاميهها، عكسهاي امام، كتابهاي امام خميني(ره)، و دكتر شريعتي نگهداري ميشد تا به صورت مخفيانه و محرمانه توسط انقلابيون در بين مردم توزيع شود.
همچنين در اين منزل باروت و سه راه (آلات منفجره) نگهداري كه در صورت لزوم از آن استفاده شود.
در جريان انقلاب، عدهاي از فعالين انقلاب توسط مأمورين دستگير و پس از چند روز آزاد ميشدند كه دوباره به فعاليت خود ادامه ميدادند.
در تسخير دفتر حزب رستاخيز در لار (مقابل خيابان مرتضوي) با حضور تعداد زيادي از انقلابيون شركت داشتم و همچنين در جريان تحويل اسلحهخانه هنگ ژاندارمري لار به همراه مردم و در رأس آنها روحاني انقلابي حضرت حجتالاسلام نسابه حضور داشتم كه شبها نيز در آنجا نگهباني مي داديم تا اسلحههاي موجود محفوظ بماند و همچنين بعضي شبها با موتورسيكلت به همراه يكي از بچههاي انقلاب با بلندگوي دستي در خيابان شعار ميداديم و فرار ميكرديم و روزها نيز در راهپيماييها شركت ميكرديم تا روز ۱۲ بهمن كه امام آمد و در ۲۲ بهمن انقلاب به پيروزي رسيد.
(*)حاج مسعود امامي، فرماندار لارستان، استاندار قزوين كه در جريان زلزله قزوين بر اثر سقوط بالگرد به شهادت رسيد.
راوي: محمدجواد امامي- سن در زمان انقلاب ۱۷ سال
گردآوری:منصور راست پور