چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۲:۰۸ق.ظ
::آخرین مطلب 4 ساعت پیش | افراد آنلاین: 2

فرض کنید(9)

طبق معمول هميشه، احضار بنده با يك پيامك از طرف بباجي. مي‌دونستم يك فرضيه جديد طرح كرده: خدا به خير كنه، اين بار به كي گير داده؟ خلاصه به خدمتشون…

طبق معمول هميشه، احضار بنده با يك پيامك از طرف بباجي. مي‌دونستم يك فرضيه جديد طرح كرده: خدا به خير كنه، اين بار به كي گير داده؟ خلاصه به خدمتشون رسيدم. گرم كارش بود. من هم با تعجب تمام نظاره‌گر عملش بودم. بباجي يك كيسه پلاستيكي دستش بود كه قسمت زيرين اون به يك شيلنگ وصل شده بود و بباجي قسمت بالاي كيسه ‌رو زير شير آب گرفته بود. آب وارد كيسه مي‌شد و از لوله خروجي بيرون مي‌ريخت.  بباجي بهم گفت تا شيلنگ رو به سمت بالا حركت بدَم. همين كار رو كردم در نتيجه آب درون كيسه نسبت به بالا آمدن لوله خروجي، بيشتر و بيشتر مي‌شه و كيسه هم بزرگتر.  بباجي اين كار رو آنقدر انجام داد تا سرانجام كيسه پلاستيكي تركيد و سر اندر پامو خيس كرد.

لب به اعتراض گشودم كه بباجي اين چه كاريه؟ گفت: اعتراض نكن، حرف نزن.  گفتم: بباجي، از اين كارِت چه نتيجه‌اي مي‌خواستي بگيري؟ گفت:‌بشين تا بِگَم. فرض كن فقط فرض كه خداي ناكرده يه روزي مريض بشي مثلا «كليه درد» بگيري ببرنت يه بيمارستان ۲۴۰ تختخوابي. اونجا پس از معاينه تشخيص بدهند كه سنگ كليه داري و بايد عمل بشي. به اميد خدا عملت مي‌كنند و يك بار سنگ از كليه‌هات بيرون ميارن بعد يه لوله وصل مي‌كنند به كليه‌هات تا بهتر بتوني قضاي حاجت كني.
 پس از گذشت چند روز شكمت، يواش يواش مياد بالا. اول فكر مي‌كني به خاطر خوردن و خوابيدنه، بي خيال مي‌شي، مي‌بيني نه داره بالا مياد!
برمي‌گردي همون بيمارستان و شكمتو نشون مي‌دي. پرستارها فوراً زنگ مي‌زنن به پزشك متخصص. دكتر هم مي‌گه فعلا ببرنت توي بخش ويژه تا خودشو برسونه. ميموني توي اون بخش ويژه تا سر و كله‌ي دكتر پيدا بشه از قديم گفته‌اند: انتظار از درد دندان بدتره.درد امانتو بريده، از اين دست به اون دست مي‌شي كه ناگهان دستت مي‌خوره به لوله و اتصالات كليه‌هات و يه دفعه مي‌بيني از لوله مربوطه هرچه چرك و خون و… ميزنه بيرون و كف اتاق ويژه رو رنگين مي‌كنه.

اين تخليه باعث مي‌شه تا ورم شكمت بخوابه و از درد خلاصي پيدا كني. تازه دوزايت مي‌افته كه لوله سرجاش نبوده و چرك و خون توي شكمت جمع شده بوده. در اين موقع آقاي دكتر وارد اتاق مي‌شه و با ديدن اين منظره ميگه: اَه، اَه، اَه چرا اينجوري كردي آقا؟! چرا همه جا رو كثيف كردي؟ به دكتر مي‌گي از من مي‌پرسي آقاي دكتر شما سر لوله رو بد جايي نصب كردي! اين چرك  وخون‌هايي كه مي‌بيني توي شكمم جمع بوده خواست خدا بود كه شانسي دستم بخوره به لوله و اتصالات شما و اينها بياد بيرون‌!‌اگه كمي دقت كرده بوديد اينجوري نمي‌شد! دكتر با ناراحتي بهت نگاه مي‌كنه و مي‌گه: تو مي‌‌دوني با كي داري حرف مي‌زني؟ به يك پزشك مملكت اهانت مي‌كني؟‌ تو مي‌دوني طبق ماده فلان، قانون فلان هر كس به پرسنل بيمارستان توهين كنه، ۷۶ ضربه شلاق مي‌خوره…

در اين موقع تازه يادت مياد كه اصلاً نبايد يك اعتراض هم بكني. چون گوشه گوشه بيمارستان اين مطلب رو نوشته‌اند كه اگر به قول خودشون جسارتي ‌بكني به ۷۶ ضربه شلاق محكوم مي‌شي. البته پسر جان اينارو كه گفتم فقط فرض بودها!!! ولي اگر در واقعيت انجام بشه چه حالي بهت دست مي‌ده؟ ها؟! ترسيده بودم دستهايم را به آسمان بردم و از خدا خواستم تا هيچ وقت به دردي مبتلا نشوم چون از شلاق مي‌ترسم آن هم ۷۶ ضربه.

حميد پريدار

نوشته شده در تاریخ:یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۶:۴۸ب.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین