۱۳ جمادی الثانی سالروز وفات حضرت ام البنین مادر قمر بنی هاشم حضرت عباس(ع) و روز تکریم مادران و همسران شهداست. «فاطمه» ملقب به «امّالبنین»، دختر «حزام بن خالد بن ربیعه»،…
۱۳ جمادی الثانی سالروز وفات حضرت ام البنین مادر قمر بنی هاشم حضرت عباس(ع) و روز تکریم مادران و همسران شهداست. «فاطمه» ملقب به «امّالبنین»، دختر «حزام بن خالد بن ربیعه»، از بانوان نمونه ی صدر اسلام است. او در مکتب اسلام راستین پرورش یافته بود.
امالبنین(س) زنی باکمال، ادیب و باوقار بود و از روزی که به خانه ی امیرمؤمنان علی(ع) آمد هر روز بر درخشش و بزرگی او افزوده شد. وی تا پیش از این ازدواج زنی بینشان اما از خاندانی بزرگ بود ولی تشرف او به همسری امام پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)، از او چهرهای تابناک در تاریخ اسلام ساخت. امالبنین(س) از امام، صاحب چهار فرزند شد که عباس(ع) بزرگترین و درخشندهترین آن ها به شمار می رفت. همو که از طریق وی نسل علی(ع) تا آفریقا و مرز اروپا گسترش یافت و این ها همه از افتخارات امالبنین(س) است.
فرزندان او در دامان مادری تربیت یافته بودند که آنان را خدمت گزار فرزندان فاطمه(س) میدانست و چون پروانه، گرد حسنین و زینبین می سوخت. نوشته اند هنگام تولد عباس(ع)، امام علی(ع) نوزاد خود را در آغوش کشید و نوازش کرد. سپس اشک او جاری شد و دستان عباس(ع) را بوسید و او را در آغوش خود فشرد.
امّالبنین(س) با دیدن این منظره، از او پرسید: «چرا دستان او را می بوسید؟ آیا عیبی در آن هست؟» امام علی(ع) فرمود: «اگر خویشتندار باشی، خواهم گفت. این دستها در پی یاری فرزندم حسین(ع) در کربلا قطع می شوند و …» اشک در چشمان این مادر حلقه زد، ولی فرو نچکید؛ زیرا عشق و علاقه ی او نسبت به این خانواده به اندازه ای بود که خود و فرزندانش را به دست فراموشی سپرده بود. او به جای زاری، عزم خود را جزم کرد تا ثمره ی زندگی اش را برای فداکاری در آن روز بزرگ آماده سازد.
امام علی(ع) از امّالبنین(س) صاحب چهار پسر شد:
۱. ابوالفضل العباس(ع).
۲. عبداللّه که در ۲۵ سالگی به دست «هانی بن ثُبیث حضرمی» در کربلا به شهادت رسید.
۳. عثمان که در ۲۱ یا ۲۳ سالگی به دست «خولی بن یزید اصبحی» در کربلا به سختی مجروح و شهید شد.
۴. جعفر که او نیز در سن ۱۹ یا ۲۱ سالگی روز عاشورا، شهد شهادت نوشید.
همه ی اعضای این خانواده، از مادر خویش آموخته بودند که چگونه در خط ولایت و امامت فرزندان فاطمه(س) جان خویش را بر کف اخلاص نهند و در این راه، شهد شیرین وصال بنوشند.
تبارشناسی امّ البنین(س)
مشهور است پدر حضرت امّالبنین(س) که پیش از به دنیا آمدن او، با گروهی از افراد قبیله خود به سفر رفته بود، در عالم رؤیا می بیند در صحرایی نشسته و گوهری در دست دارد و به آن خیره شده است. در این هنگام، سواری به سوی او می آید و می گوید: «این درّ را می فروشی؟» حزام پاسخ می دهد: «قیمت آن را نمی دانم». سوار می گوید: «من نیز نمی دانم، ولی اگر آن را به امیر هدیه کنی، چیزی به تو می دهد که ارزش آن از طلا و نقره والاتر خواهد بود».
حزام می پرسد: «آن چیز گران قدر چیست؟» پاسخ می گوید: «همان عزت و شرافت ابدی». حزام از خواب بیدار می شود و تعبیر خواب خویش را می جوید. به او می گویند صاحب دختری می شوی که آن دختر به عقد شخصیت بزرگی در خواهد آمد. پدر امّالبنین(س) از سفر باز می گردد و می بیند خداوند، دختری به او عنایت فرموده است. رؤیایش به واقعیت می پیوندد و سالها بعد، دخترش به ازدواج بزرگترین امیر، امام علی(ع) در می آید.
سوگواری امّ البنین(س) پس از عاشورا
وقتی بشیر بن حذلم مأموریت یافت مردم مدینه را از فاجعه ای که در کربلا رخ داده آگاه سازد، حضرت امّالبنین(س) جلو آمد و با گریه گفت: «بشیر! از حسین(ع) مرا با خبر کن!» بشیر در پاسخ او گفت: «ای امّ البنین! خدای تو را صبر دهاد! عباس(ع) تو کشته شد. امّالبنین(س) دوباره گفت: «از حسین(ع) بگو!» بشیر شرح شهادت فرزندان او را بازگفت. او در خلال سخن بشیر گفت: «فرزندان من و آنچه زیر این آسمان است فدای اباعبدالله(ع) باد!» وقتی بشیر چگونگی شهادت امام حسین(ع) را گفت، امّالبنین(س) ناله ای زد و گفت: «ای بشیر! بند دلم را پاره کردی».
او در مدینه مجلس سوگواری برپا ساخت و هر روز زنان مدینه را جمع می کرد و در سوگ امام حسین(ع) می گریست. او هر روز به قبرستان بقیع می آمد و نوحه سرایی کرده و می گریست. اهل مدینه نیز با دیدن گریه ی او می گریستند به طوری که نگاشته اند حتی «مروان بن حکم» که از دشمنان امام و از مخالفین سرسخت اهلبیت(ع) بود از گریه ی امّالبنین(س) و نوحه گری او متأثر میشد.
او در قبرستان بقیع نوحه گرانه می سرود: «ای زنان مدینه! دیگر مرا امّالبنین مخوانید که مرا به یاد شیران شکاری [خویش] می اندازید. [روزگاری] مرا پسرانی بود که به سبب آن مرا «امّالبنین» می گفتند ولی امروز بی پسر شده ام. چهار پسر مانند باز شکاری داشتم که مرگ با قطع شاهرگشان آنان را دریافت و دشمنان پیکرهای آنان را به خاک و خون کشیدند. ای کاش می دانستم آن گونه که به من خبر داده اند، آیا دستهای عباس را جدا کرده اند؟«.
ذوق سرشار و طبع لطیف او در سوز دل و اشک چشماش تنیده می شد و تار سوز و پود شعر به هم بافته شده، سوگواری او را در پرده ی نگار می آورد. او می سرود: «ای کسی که عباس مرا دیده ای که با دشمن می جنگد و پشت سر او دیگر فرزندان حیدر(ع) همگی مانند شیران شجاع هستند، به من خبر داده اند که عمود آهنین بر فرق او زده اند. وای بر من از [سوگ] فرزندم! اگر شمشیر تو [ای عباس] در دستانت بود (دست در بدن داشتی) احدی به تو نزدیک نمی شد».
التماس دعا