پنج شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۳:۳۶ق.ظ
::آخرین مطلب 5 ساعت پیش | افراد آنلاین: 6

کاروان نزدیک می شود(2)- اول محرم

بخش دوم  “کاروان نزدیک می شود”  در ادامه با هم مرور می کنیم. روزشمار امروز متعلق به اول محرم سال ۶۱هجری قمری است امام عليه‏السلام روز چهارشنبه اول ماه محرم…

بخش دوم  “کاروان نزدیک می شود”  در ادامه با هم مرور می کنیم. روزشمار امروز متعلق به اول محرم سال ۶۱هجری قمری است

امام عليه‏السلام روز چهارشنبه اول ماه محرم الحرام سال شصت و يك هجرى بر اين منزل وارد شدند .
عمرو بن مشرقى گفت: با پسر عمويم بر امام حسين عليه‏السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم، امام پرسيد: آيا به يارى من مى‏آيى ؟!
من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و مال بسيارى از مردم نزد من است و نمى دانم كار به كجا مى‏انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود ؛ و پسر عمويم نيز همانند من پاسخ داد.

امام عليه‏السلام فرمود: پس از اينجا برويد كه هر كس فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و لبيك نگويد و به فرياد: برنخيزد، بر خدواند است كه او را به بينى در آتش اندازد.

عقبة بن سمعان مى‏گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه‏السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه‏السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به خواب رفت، سپس بيدار شد در حالى كه مى‏فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.

على بن الحسين عليه‏السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد ، خدا را -حمد كرديم وآيه استرجاع خواندى ، علت چيست؟ امام (ع)فرمود: پسرم! در اثناى راه مختصرى بخواب رفتم شخصى را ديدم كه سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى‏كنند و اجل هم بسوى آنان در حركت است، دانستم كه خبر مرگ ماست كه به ما داده شده است.

امام عليه‏السلام فرمود: سوگند بآن كسى كه بازگشت بندگان بسوى اوست ما بر حقيم. على بن الحسين عليه‏السلام گفت: پس ما را باكى از مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.

امام عليه‏السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد.

چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود حركت كردند ؛ حر مى‏خواست آن حضرت را به سمت كوفه حركت دهد ولى امام به شدت امتناع مى‏كرد تا چاشتگاه كه به «نينوى» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه مسلح بود و از كوفه مى‏آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى‏كردند، همين كه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بى آنكه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، حسين را نگاه دار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در بيابان بى سنگر و بدون آب! و من به قاصد گفته‏ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، و السلام.

حر خدمت امام آمد و نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نينوى» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
حر گفت: ممكن نيست زيرا عبيدالله اين آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!


زهير گفت: بخدا سوگند چنان مى‏بينم كه پس از اين كار سخت‏تر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از اين مى‏آيند، بجان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
امام عليه‏السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمى كنم .

پس آن حضرت به حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه‏السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين «كربلا» رسيدند.

 

 

نوشته شده در تاریخ:جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۶:۴۹ب.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین