شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۷:۱۴ب.ظ
::آخرین مطلب 3 ساعت پیش | افراد آنلاین: 0

شهید ابوالحسن پور:کارنامه قبولی ام را از دست امام حسین(ع) گرفتم…

« پیش پیرمردی بنام کربلایی عباس قرآن یاد می گرفت. پسر بسیار معنوی و بااخلاقی بود. پس از شهادت به خواب مادرش می آید و می گوید: من کارنامه قبولی…

« پیش پیرمردی بنام کربلایی عباس قرآن یاد می گرفت. پسر بسیار معنوی و بااخلاقی بود. پس از شهادت به خواب مادرش می آید و می گوید: من کارنامه قبولی ام را از دست امام حسین (علیه السلام) گرفتم. خوشا به سعادتش که رفت. »

در خانوده ای مذهبی به دنیا آمد. هوش و زکاوت و سکوت معنا دارش از همان اوایل کودکی در چهره اش موج می زد. در دوران تحصیل دبستان، نماز جماعت را با همکاری مسئولین مدرسه برگزار می کرد و با وجود سن کم، نماز و روزه را بجای می آورد. پس از آن وارد مدرسه راهنمایی رازی (شهید فراست) شد. عضو گروه سرود مدرسه بود و در گروه تئاتر زیر نظر شهید زرگری فعالیت می کرد و چه زیبا شهادت را در نمایش میثم تمّار به نمایش گذاشت.

نام: حسین
نام خانوادگی: ابوالحسن پور
نام پدر: آهنعلی
تاریخ تولد: ۱۳۴۸
میزان تحصیلات: دوم دبیرستان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰۲۲
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای ۵

در دبیرستان صحبت لاری در رشته ریاضی و فیزیک به تحصیل خود ادامه داد. در پایگاه شهید شاکری فعالیت می کرد و در مسجد جامع لار به تدریس قرآن می پرداخت. تابستانها به همراه دوستانش به روستاهای محروم می رفت و سعی در رفع گرفتاریها و یاری مردم می نمود.

image

« روزی حسین در حال دوخت کفش خود بود و به آن وصله می زد. در همان موقع پدرم سر رسید. به او گفت: پسرم مگر کفش نو از کُویت برایت نیاورده ام، پس چرا کفش پینه دوزی شده می پوشی؟ او در جواب گفت: مگر حضرت علی (علیه السلام) کفش خود را نمی دوخته و کفش پینه دوزی شده را نمی پوشید. ما باید راه و روش حضرت را پی گیری کنیم. هر چند که من به خاک پای او هم نمی رسم. او هیچگاه میوه گران قیمت وگوشت و ماهی نمی خورد، وقتی به او می گفتیم چرا نمی خوری؟ می گفت: وقتی خانواده فقیری که دستش نمی رسد و پول خریدن اینها را ندارد من چطور از اینها استفاده کنم. در حالی که صدها نفر گرسنه هستند چطور من شکم پُر سر به بالین بگذارم. »

بعد از اینکه سال دوم ریاضی فیزیک را با معدل  ۲۲/۱۷ تمام کرد تحصیلات سال سوم را نیمه کاره گذاشت و عزم سفر کرد.

« در یک روز سرد زمستانی در حال خوردن ناهار بودیم که یکباره حسین صلوات فرستاد و بلند شد. پدرم به حسین گفت : چرا بلند شدی؟ او گفت: الان در مقابل من شهید پرند حاضر شد و گفت:  بلند شو چرا اینجا نشسته ای، الان جبهه به تو احتیاج دارد و من منتظر تو هستم؟ با اینکه همان روز سَیل بزرگی در لار آمده بود و ماشینها نمی توانستند حرکت کنند امّا او خود را برای جبهه آماده کرد و عازم جبهه شد. عجیب اینکه تا موقعی که حسین خود را به جبهه رساند شهید پرند را به لار آوردند تا به خاک بسپارند. »

بیست و دوم بهمن ماه سال ۶۵ طی عملیات کربلای ۵ در جبهه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

« پیش پیرمردی بنام کربلایی عباس قرآن یاد می گرفت. پسر بسیار معنوی و بااخلاقی بود. پس از شهادت به خواب مادرش می آید و می گوید: من کارنامه قبولی ام را از دست امام حسین (علیه السلام) گرفتم. خوشا به سعادتش که رفت. »

منبع:رایت المهدی

نوشته شده در تاریخ:یکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۸:۰۶ق٫ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

6 Responses to “شهید ابوالحسن پور:کارنامه قبولی ام را از دست امام حسین(ع) گرفتم…”

  1. ناشناس گفت:

    پدر این شهید بزرگوار شریک مالی پدرم بود لذا به این واسطه با هم رفت وامد خانوادگی داشتیم نمی دانم شهیدان دیگر چطور بودند ولی این شهید بزرگوار به نظر من گناه نکرده بود از همان زمان کودکی معصوم وپاک بود پدرم به ایمان وپاکی ایشان غبطه می خورد انچنان در منزل از خوبی این عزیز تعریف می کرد که ما ارزو می کردیم مثل ایشان شویم راستی که این عزیز بدون گناه به دیدار معبود شتافت خوش به حالش

  2. مصطفی فراغت گفت:

    با سلام
    احتراماً تصحیح بفرمائید: شهید حسین سال سوم دبیرستان در رشته ی ریاضی فیزیک را با معدل ۱۹ به بالا تمام کرد
    سال چهارم ریاضی فیزیک با هم همکلاس بودیم بیستم دی ماه وقتی به جبهه رسیدیم خبر شهادت این شهید بزرگوار را به ما دادند و بعد از شهید سعید سمیعی نژاد دومین شهید کلاسمان شد. کلاس ما ۱۹ نفر دانش آموز داشت که هشت نفر دیگر هم در جبهه حضور داشتند.آقایان مجید عالی ، سعید مهدی زاده ، علی علیزاده ، صادق فولادی ، بهزاد زمانی ، علی عباسی ، حمید کارگر و بنده …
    که در مراسم تشییع جنازه ی شهید بزرگوارحسین ابوالحسن پور حضور نداشتیم .
    بعد از شهادت حسین به گفته ی دوستان همکلاسمان دچار افسردگی گشته و حدود دو هفته کلاس نرفته بودند او نابغه کلاسمان بود …

  3. ناشناس گفت:

    با سلام
    شهید ابوالحسن پور گوشت قرمز نمیخورد وقتی از او پرسیدم میگفت مگر بدن ما قبرستان حیوانات است ضمنا در ماه مبارک رمضان پس از اقامهاذان با وجود گرمای شدید هوا فطار نمیکرد مگر اینکه نماز جماعت در حسینیه اعظم لار خوانده باشد و پس از بازگشت به منزل افطار میکرد . با وجود صغر سن قنوت نماز عید فطر را حفظ بود . روحش شاد و یادش گرامی جهت شادی روح شهید بی مثل و مانند صلوات

  4. ناشناس گفت:

    علاقه شدیدی به جبهه داشتم ولی بدلایلی با محدودیت خانواده روبرو شده بودم برای حسین نامه نوشتم و درددل کردم در پاسخ یک قطعه عکس از کنار پل اهواز برایم فرستاد و نوشته بود دیشب در سنگر حنابندان بوده و خواست دلداریم بدهد نوشت الاعمال بانیات عمل انسان به نیتش بستگی دارد همانقدر که نیت جنگ را داری مثل اینکه به جبهه امده ای بدین طریق آرامم کرد. روحش شاد شهید سراسر خوبی و فردی متین و باوقار

  5. ناشناس گفت:

    نقل قول از پدر بزرگوار شهید در روز شهادتش: تلفن منزل ما هیچ وقت از صدا نمیافتاد حتی ۳ نیمه شب دوستانش به حسین زنگ میزدند و مشکلات درسی را مطرح و حل و فصل میکرد . شاید به جرات بگویم خواب به چشم نداشت یا درس میخواند یا قران روحش شاد و یادش پر رهرو باد

  6. ناشناس گفت:

    روزی پس هنگام امتحان ثلث سوم جلو دبیرستان صحبت از مدرسه میامد سوار موتورسیکلتش کردم بهش گفتم حسین فردا امتحان زبان دارم خیلی میترسم گفت: هیچ کاری سخت نگیر خدا کمک میکنه مطمئن باش همه چی آسونه خودمون سخت میگیریم واقعا ینطور بود.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین