از صبح هوا گرم ونمناک است به اصطلاح لاری ها ، هوا شرجی است (چُوک اَزِتو ، آسمون جُلَک اُژبَسّه) ، باران تابستانی که همراه با رگبار است مثل همیشه بی خبری در یک عصر توأم با طوفان و رعد و برق شروع می شود. بعداز آن سيل سرازير ميشود …
اين پل بر روی بزرگترین رودخانه فصلی در لار قرار دارد . این رودخانه طویل در طول سال خشک و در ایام بارندگی سیل در آن جاری می شود. از بند حیدری ونعمتی در ضلع غربی لار شروع ودر امتداد محله پاقلعه ، خیابان ساحلی غربی وشرقی واز محله پل…
چشمان عسلياش را به من دوخته بود. چشمانش برق عجيبي داشت او چشم از چشمم برنميداشت. پاهايم ميلرزيد. دستانم ميلرزيد حتي دلم ميلرزيد. او قدمي به جلو برداشت و من قدمي به عقب. او قدمهايش را بيشتر كرد و من هم قدمهايم بيشتر! ديگر جاي ايستادن نبود او ميامد و…
«آي بدا خندلو …. آي بدا خندلو….» اين صداي خندلو فروشه كه از كوچه پس كوچهها به گوش ميرسد. صدا رو كه ميشنوم يك قرون از مادرم طلب ميكنم تا خندلو بخرم. مادر ميگه: «ننه جان مَ اَتِ مَطبَخِم بيبي هم آرد اَخمير اَكِردايي بُرو تَصدقت بِبِم تِكِه جَي تَي…
خانهاش همين نزديكيهاست. اهالي محله همه او را ميشناسند. كافي است از ميان سابات مشغلامرضا بگذري و كمي آن طرفتر ميان كوچه پس كوچههاي محله دم گاله خانهاش را بيابي. اتفاقاً من هم به اتفاق دوست عزيزم حميد بامدادي به سراغش رفتم. او گوشه حياط نشسته بود و به كبوتراني…
در لارستان هوا در ماههاي تیر ومرداد بسیار گرم است . صبح که از خواب بلند شدیم بویی به مشام می رسیداز بباجی «مَش کریم» سوال کردیم این بوی چیست ؟ می گوید بوی نم !به ابر های بزرگ که معمولا طرف شمال شرقی لار نمایان است اشاره می کند…
مدتي بود كه بباجي علاقه خاصي به پيادهروي پيدا كرده بود. من هم توفيق اينو پيدا كرده بودم كه در كنار ايشون و براي سلامتي جسم و روح به ورزش مفرح پيادهروي بپردازم. آن روز به سمت بلوار پرواز حركت كرديم. هوا نسبتاً گرم بود و كمي هم شرجي. ولي…
چند نمونه از باورهايي كه از گذشتههاي دور، بين عوام رواج داشته و هنوز هم مردم كم و بيش بر اين باورند كه: اگر گلويتان خارش كرد، حتماً سوغاتي برايتان خواهند آورد و يا يك هديه ميگيريد.*** اگر كف دستتان خارش كرد حتماً پولي به شما خواهند د اد ولي…
بدون اين كه نام و نام خانوادگيشان را بخواهم بدانم، با آنان به گفتگو مينشينم و مينويسم هر آنچه را كه خودشان بعد از صحبت كردن با من،احساس ميكنند، بايد بگويند تا قسمتي از درد و رنجها، مشكلات و دربه دريشان گفته شده، عبرتي باشد براي آناني كه در انتخاب…
بيبي نرگس اون روز با شورو شوق زيادي، خونه رو مرتب و تميز كرده بود چندتا بشقاب حلوا مقراضي و دوتا دوري يغدر و چندتا نون شل شلو(۱) و بالاتوه سختو(۲) هم پخته بود. سبزيها رو هم شسته و توي سبد توري ريخته بود تا آب اضافي اون بچكه. مقداري…