پل نهتا، پلي بر روي رودخانهاي خشك كه فقط گاهگاهي صداي خروش سيلابش را ميتوان از آن شنيد. اين پل، تاريخ لار از سال ۱۳۱۹ به خاطر دارد.حوادثي تلخ و شيرين! از آن روزي كه سرهنگ سيفاله همّت فرماندار و شهردار لار، همتي كرد براي ساخت اين پل و اولين…
– اولین دبستان پسرانه با تعداد ۴۰ نفر دانش آموز در سال ۱۳۰۴ به همت سید محمود کشفی در شهر لار تاسیس گردید که مدیریت ا ین واحد آموزشی با کشفی بوده است . – اولین دبستان دخترانه بنام نسوان با ۲۵ نفر دانش آموز که بعدا به نام دبستان…
قسمت دوم شناسنامه برکه های لارستان بگو به زر بنویسند بر در و دیوارشناسنامه ی شهر من است آب انبارهمان که حاتم طایی صفت ببخشایدزلال قلب خودش را به مردمی دینداربه روی قلعه ی زیبای اژدها پیکرنشان برج حکایت ز نادر افشار ( شعر از هنرمند شهرمان عبدالرضا مفتوحی )…
فيلم شروع شد.صداي موسيقياش خواب را از سر ميپراند. بچهاي آن ته گريه ميكرد و مادرش سعي داشت او را آرام كند. كمي جلوتر، پسري جوان با موهايش ور ميرفت و آن طرفتر سربازي كلاهش را روي صورتش كشيده بود و نميدانم زير آن نسيم خنك كولر خوابش برده بود…
فيلم شروع شد.صداي موسيقياش خواب را از سر ميپراند. بچهاي آن ته گريه ميكرد و مادرش سعي داشت او را آرام كند. كمي جلوتر، پسري جوان با موهايش ور ميرفت و آن طرفتر سربازي كلاهش را روي صورتش كشيده بود و نميدانم زير آن نسيم خنك كولر…
لارین سکه معروف ورایج در قرون شانزدهم تا نوزدهم میلادی بوده که در تمام اقیانوس هند وخلیج فارس وآسیای میانه شهرت ورواج داشته است. سکه مذکور در شهر لار ضرب می شده است. سر توماس هربرت از این سکه وجای ضرب آن در نزدیکی بازار شهر لار یاد می کند.این…
در لارستان هوا در برج تیر ومرداد بسیار گرم است . صبح که از خواب بلند می شدیم احساس می کردیم که بویی می آید از بباجی ( مشهدی مَش کریم ) سوال کردم این بوی چیست ؟ می گوید بوی نم ! به گُلِ ابر هایی بزرگ که معمولا…
ميگفتند امروز، روز آخر ماه مبارك رمضان است. غروب كه شد چشمها رو به آسمان و به دنبال ماه نو بود. ولي چيزي ديده نميشد. بعد از نماز مغرب و عشا، همهمهي مردم كه واقعاً فردا عيد است يا نه، فضاي مسجد را پركرد . به منزل رسيدم. سفره افطار…
بباجي هوس حليم كرده بود. به همين خاطر به اتفاق هم راهي حليم فروشي شديم. يك ساعتي تا اذان مغرب و وقت افطار مانده بود. توي خيابون، بباجي يكي از دوستانش را ديد كه سوار بر تاكسي بود، البته نه به عنوان مسافر به عنوان راننده. با صداي بلند بهش…
كاميونش را آرام نگه داشت. در را باز كرد و پا بر ركاب گذاشت و پياده شد. با حولهاي كه دور گردنش بود، عرق پيشانياش را پاك نمود و به طرف شير آب رفت. آستينش را بالا زد و با سلام و صلوات وضو گرفت. صداي الله اكبرش نشان از…