شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۷:۵۰ق.ظ
::آخرین مطلب 24 دقیقه پیش | افراد آنلاین: 1

ماه رمضان و خونه بی بی

 یادم میاد اون وقتا که بچه بودم ماه رمضون که می شد؛ بیشتر وقتا خونه بی بی بودم. خونه بی بی کاملا شکل سنتی خونه های قدیمی لار رو داشت….

 یادم میاد اون وقتا که بچه بودم ماه رمضون که می شد؛ بیشتر وقتا خونه بی بی بودم. خونه بی بی کاملا شکل سنتی خونه های قدیمی لار رو داشت. چهار طرف

عمارت، با یک باغچه که درخت نخل یا همون «فَسیل» داشت و یک حوض که ظهرهای تابستون برای رفع گرما و خنک شدن می رفتیم تو اون حوض و هندونه هایی که مینداختیم تو آب حوض تا خنک بشه.

اون وقتا ماه رمضون دقیقا تو تابستون بود مثل الان. خونه بی بی نزدیک مسجد جامع بود. یادمه هر ظهر با بی بی میرفتیم مسجد برای نماز. پیش نماز هم آقای بزرگ (آغای گپ) بود. وقتی نماز تموم می شد و برمی گشتیم خونه، بی بی شروع می کرد به درست کردن بالتوه یا شلشلو. منم کنارش می نشستم و با دقت نگاه می کردم که چقدر هنرمندانه داره نونا رو درست می کنه. بعضی وقتا هم ازش می پرسیدم: «بی بی چرا وقتی داری توه رو برمی گردونی بالتوه نمیفته تو زغال ها؟

 بی بی هم باحوصله جواب می داد: « باید موقع خمیر کردن آرد بدونی چطور آرد رو خمیر بکنی وگرنه بالتوه از توه جدا می شه و میفته تو زغال». بعد از اینکه درست کردن بالتوه تموم می شد؛ بی بی نونا رو روغن می زد. روغن هم تو تاس کباب بود. بعضی وقتا هم چند تا بالتوه میذاشت تو ظرف که ببرم خونه همسایه ها. آخه همسایه ها بالتوه ی دست بی بی رو خیلی دوست داشتند و می گفتند مال دست بی بی حرف نداره.

بعضی روزا هم حلوای مقراضی درست می کرد. اینقدر حلوای خوشرنگی بود که هنوز رنگش تو ذهنم مونده. حلوای پرمغز که دونه های مغز بادوم تو بشقاب حلوا خودنمایی می کرد. بعضی وقتا هم بی بی فالوده درست می کرد. فالوده نیاز به مهارت زیادی داشت چون باید تو ظرفی به نام «فالوده ساز» می ریختند و با تمام قدرت فشار میدادند تا نشاسته ها از تو اون ظرف بیاد بیرون و شکل رشته به خودش بگیره. وقتی به بی بی می گفتم به منم بده تا فالوده درست کنم، جواب می داد: «بی بی جان، تو نمی تونی. فالوده درست کردن قوت دست میخواد. واقعا بی بی راست می گفت. فالوده درست کردن نیاز به قوت دست داشت که از عهده ی من بر نمیومد. فالوده ها باید در یک ظرفی ریخته می شد که آب و یخ داشت تا به هم نچسبه. خلاصه بی بی یک کدبانوی به تمام معنا بود. همه چیز رو بلد بود درست بکنه از انواع غذاها تا انواع نون ها و حلوا و فالوده و خیلی چیزای دیگه.

عصر تابستون ماه رمضون صفای دیگه ای داشت. با بی بی تمام وسایل ها رو می بردیم پشت بوم. از رختخواب گرفته تا کوزه آب و شربت و بالتوه و هر چیزی که برای افطار لازم بود. رختخواب ها رو پهن می کردیم تا خنک بشه و الحق هم که چقدر خنک می شد. اینقدر خنک می شد که خیلی از سیستم های خنک کننده امروزی هم به پای خنکی اون نمی رسید. خلاصه غروب که می شد تمام وسایل  پشت بوم بود. همین که اذان می گفتن من دیگه تحمل نداشتم و کوزه آب یا شربت رو یکجا سرمی کشیدم. هر چی بی بی می گفت اول افطار اینقدر آب و شربت نخور، گوش من بدهکار این حرفا نبود.

بعد از خوندن نماز نوبت خوردن افطاری بود از همون بالتوه هایی که بی بی درست کرده بود. بالتوه با سبزی، عجب مزه ای داشت! اینقدر خوشمزه بود که دیگه من بعد از بالتوه های بی بی هیچ بالتوه ای رو به اون خوشمزگی نخوردم. بی بی فالوده رو می ریخت تو لیوان های جدا و با کمی گلاب یا تارونه و شکر و مغز گردو بهمون می داد تا بخوریم. می گفت فالوده خیلی قوت داره. بخورین تا فردا بتونید روزه برید. من همیشه فالوده رو به خاطر مغزش دوست داشتم به همین خاطر همیشه به بی بی می گفتم که تو لیوان من مغز بیشتری بریزه. بی بی هم هر چی مغز بود سرازیر لیوان من می کرد و گاهی وقتا هم باعث اعتراض بقیه می شد.

خلاصه رمضون اون وقتا حال و هوای دیگه ای داشت. لحظه لحظه ی اون ماهها برام شده خاطره. ای کاش یک بار دیگه بی بی برمی گشت و دوباره اون روزا زنده می شد. ای کاش یک بار دیگه غروب ماه رمضون برمی گشت که می رفتیم پشت بوم و زیر آسمون خدا افطار می کردیم.

محبوبه وحیدیان

نوشته شده در تاریخ:چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱:۳۴ب.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین