جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۱:۵۷ب.ظ
::آخرین مطلب 6 ساعت پیش | افراد آنلاین: 6

شهيدحق خواه و روايتي جالب از شهادت…

پیش از سه ماه از حضور وی در جبهه می گذشت که در شب چهارشنبه ۱۶ شعبان، من و مادرش ساعت دو نیمه شب، هر دو خواب شهادت ایشان را…

پیش از سه ماه از حضور وی در جبهه می گذشت که در شب چهارشنبه ۱۶ شعبان، من و مادرش ساعت دو نیمه شب، هر دو خواب شهادت ایشان را دیده بودیم که بوسیله ترکش در بدنش، به شهادت رسیده است.

شهید حمیدرضا حق خواه

نام: حمیدرضا
نام خانوادگی: حق خواه
نام پدر: یونس
تاریخ تولد: ۱۳۵۱
میزان تحصیلات: دوم دبیرستان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۱/۱۷
محل شهادت: حلبچه
نام عملیات: والفجر ۱۰ (پدافند)

 

تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه عطائی گذراند و پس از آن وارد مدرسه راهنمایی امیرکبیر شد. بسیار مؤدب و مهربان بود. نماز جمعه و جماعتش ترک نمی شد. در مجالس دعای کمیل و توسل شرکت می کرد. تابستانها به حوزه علمیه و مراکز آموزش امام جعفر صادق (ع) می رفت. مدت دو سال در یگان آینده سازان شهید چمران که مرکز آن در بسیج بود، فعالیت می کرد و در تمام اردوهای نظامی شرکت داشت.

سال اول در دبیرستان صحبت لاری، رشته علوم تجربی و سال دوم در دبیرستان شهید غریبی، مشغول تحصیل بود که از طرف بسیج و بدون اطلاع خانواده به اهواز و شلمچه اعزام شد. به حمیدرضا گفتم: شاید از درس فرار می کنی و به جبهه می روی. در جواب گفت: پدر جان من که تا بحال در درسهایم موفق بوده ­ام و این که به دستور امام عمل می کنم چون جبهه واجب تر است. از اهواز به جبهه غرب و سپس به شلمچه اعزام شد.

 

«سعی کنید که همیشه به یاد خدا باشید و از گناه دوری کنید و زیاد استغفار نمائید و از جبهه و جنگ حمایت کنید و گوش به فرمان امام باشید و مرا نیز حلال کنید و همیشه کلمه طیبه لااله الاالله و استغفرالله و الحمدالله در زبانتان جاری شود.»

پیش از سه ماه از حضور وی در جبهه می گذشت که در شب چهارشنبه ۱۶ شعبان، من و مادرش ساعت دو نیمه شب، هر دو خواب شهادت ایشان را دیده بودیم که بوسیله ترکش در بدنش، به شهادت رسیده است.

هفدهم فروردین ماه ۶۷ هنگام مراجعت از حلبچه، ماشین آنها مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و به همراه سه تن ازدوستانش بر اثر اصابت ترکش، به شهادت می رسد.

جسد ایشان را روز ۲۳/۱/۶۷ به لار آوردند. خودم رفتم در بهداری لار و به اتفاق چند نفر از برادران سپاه، صندوق را با دست خودم باز کردم و صورت او را دیدم و صندوق را بستم و بدون هیچ گونه سروصدایی، به سرکار خود بازگشتم چون می خواستم مادرش تا فردا اطلاع پیدا نکند. شب چهارشنبه به بسیج لار رفتم و ایشان را از صندوق بیرون آوردم. صورتش که خونی بود با آب و پنبه شستم و شهید را با لباس رزمش کفن نمودم. پس از اتمام کار به منزل بازگشتم. بدون اینکه به مادرش چیزی بگویم، نیمه شب از خداوند خواستم که به من بفهماند که آیا فرزندم حقیقتاً در راه او به شهادت رسیده است؟ برای اینکه بفهمم، متوسل به قرآن شدم و آیه «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبدی وادخلی جنتی» را مشاهده کردم. فردا، صبحِ روز چهارشنبه به اتفاق مادرش برای دیدار آخر، به دبیرستان شهید غریبی رفتم ولی باز هم گریه نکردم چون که می دانستم رضای خدا در آن بوده وپسرم به سعادت ابدی رسیده است.(پدر شهيد)

«پیام من به مردم شهرمان این است که در راه خدا انفاق کنند و پشتیبان امام و انقلاب باشند. در این ماه شعبان که ماه حضرت رسول (ص) می باشد، از ذکر خدا غافل نشوید و هر روز هفتاد بار استغفرالله و اتوب الیه و اسئل الله التوبه بگویند که برابر است با هزار بار که در ماههای دیگر استغفار نمایند.» (وصیت نامه)

نوشته شده در تاریخ:پنج شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۳۹ب.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین