اِسپُل= طحال ** دُپَك دَدَه: هل دادن ** اِيْلَكوي: كمي ** چِندِكوئه: كمي اندكي ** بوم چاه: عمق چاه ** بَهكو: گوسفند به زبان بچهها ** جي جي بَهكو: شير گوسفند به زبان بچهها ** پيپَكو: سطلي از جنس حلبي ** تولَك: سبد كوچك بافته شده از الياف برگ خرما…
كلمات ستارهدار لاري با معني و بدون ستاره بيمعني است لاتين معاني فارسي تَت* و مَت Tat o mat سوسك لِچ* و پِچ Lech o pech مارمولك پير* و پَتال Pir o patalle پير و سالخورده كاچ* و ماچ Kach o mach لوچ كسي است چشم چپ است و انحراف…
يه روز به بيبي گفتم: چند وقت پيش در مورد دعاهاي معروف لاري تعدادي رو گفتي كه نوشتيم. حالا ميخوام در مورد چند نمونه از نفرينهاي لاري هم برامون بگي. بي بي كه اصلا دوست نداشت زبونش به نفرين باز بشه از اين كار طفره ميرفت و موضوع رو عوض…
*)بُخَنگو: اتاق كوچك روي پله سرداب*)زِرِ اَوِل: زير سقف*)بُنِ بُنَكو: بام سر پله*)سِدَيري: جليقه*)بَسْمَكو: سطل بزرگ مسي پايهدار كه در مجالس عروسي يا عزاداري سيدالشهدا در آن شربت درست ميكردند.*)بِئَتْ دَه: تخته بالاي آس دستي كه آن تخته سوراخي داشت كه دسته آس در آن قرار ميگرفت.*)كَبُلَه: تخته وسط آس…
لاري لاتين فارسي گِلَيْت Gelatte بدلي رودگُل Rudgool بدلي – زينت آلاتي كه طلا يا نقره نباشد – شبيه و همرنگ طلا شَلاخو Shalakhoo گل آلود تِنگ و رِنگ Tengoreng سفت و محكم واكَووِدَه Vakawveda گشتن در ميان چيزي به قصد پيدا كردن – گشتن و كنجكاوي كردن به قصد…
در اصطلاح: واخو زَتَه وا: به معني به خو: به معني خودزَتَه: به معني زدن است معني ظاهري : به خود زدن اما درواقع وقتي كه چيزي را به عنوان امانت به كسي بدهند ولي بعد از مدتي آن را برنگرداند، اين اصطلاح را به كار ميبرند و ميگويند: «شَه…
سَرَهِ بيدرد، اَبالِشت نانِسِنسري كه درد نميكند، دستمال نميبندن. *** سِرَه شَه سِرَه مَكُنسر به سرش نگذار *** سِرَه شَه اَخُلَه خوئِهكاري به كار كسي ندارد. آزارش به كسي نميرسد. *** سِرَه شَه لَمبير دَدِهسر دواندن ديگران *** سَر وَ سَر كِردَهچيزي را در برابر ديگران قبول كردن – معاوضه…
لاري لاتين فارسي فَرخَنَدَه Farkhanada در تفريح و خوشگذراني بودن شُوَك شُوَك Shovak shovak اضطراب – وقتي كه دل در اضطراب و ناراحتي باشد لَپَكشار Lappakshar ريخت و پاش كردن وسايل و لگد كردن و ضايع كردن آنها مافِرِنگ Mafereng تودماغي صحبت كردن سَيْل Saolle به معني ديدن – بيشتر…
دامو(DAMMO) در زبان و ادبيات لارستان به معني «خاله» است كه مردم شهرستان خنج، بخش اوز،فيشور و توابع اين مناطق، خاله را «دامو» صدا ميزنند اما در مركز شهرستان لار و حومه آن خواهر مادر را همان خاله ميگويند. اما جالب اينجاست كه در بعضي موارد از جمله در اصطلاحات،…
اَسِرِ پَرِهسرحال است و حوصله انجام كار دارد. *** شَه ورا، ني:سرحال نيست دل و دماغ و حوصله انجام كار را ندارد. (برعكس اصطلاح اسره پره) *** وَخو، ني:بيمار است بيحال و بيحوصله است. حال خودش را ندارد. *** شَز سِرَه اَبرا اَچِدايي:كنايه از زياد داشتن چيزي است. *** مَه…