جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۹:۳۱ق.ظ
::آخرین مطلب 13 دقیقه پیش | افراد آنلاین: 3

باکاروان مهر درکوچه های درد

میلاد لارستان: دوشنبه شب دیگری از راه می رسد و باز هم اعضای مهرورز و صمیمی این گروه کوچک، قرار دوباره ای می گذاریم و در کوچه پس کوچه های…

میلاد لارستان: دوشنبه شب دیگری از راه می رسد و باز هم اعضای مهرورز و صمیمی این گروه کوچک، قرار دوباره ای می گذاریم و در کوچه پس کوچه های ناآشنا و دور افتاده شهرقدیم  و در محله ای که فقط نام “تل سرخ” آن را شنیده ایم زنگ در خانه ای را بصدا در می آوریم.

بچه های آن خانه گویی بی صبرانه منتظر آمدن مهمانانی بودند که قرار بود شادی و مهربانی را به آنان هدیه دهند.

در باز می شود. در راهرو تنگ و پدر مچاله وار در بستر بیماری خوابیده است و توان و قدرت راه رفتن ندارد و زخم بسترش که مزیدی بر درد و رنج های اوست.

همه به درون اتاقی راهنمایی می شویم. سر و صدای یک کهنه کولر آبی، سکوت جمع را می شکند.

زن خانه بانوی کم سن و سالی ست که با صدای حزن آلودی برایمان از بیماری همسرش، مشکلات زندگی و هزینه های درمان و تحصیل فرزندان خودمی گوید.

بغض گلویمان را می فشارد. دختر بچه ها، عروسک های اسباب بازی  که اعضای کاروان مهر به آنها هدیه داده اند را مهربانانه در آغوش می کشند.

برق شادی در نگاهشان و لبخند شیرینی به لب دارند گویی باخود قرار گذاشته اند تا برای لحظاتی که ما مهمانشان هستیم، غم ها و رنجها را در پس این لبخندهای زودگذر پنهان نمایند.

دخترک هشت ساله است، ضعیف و لاغر که با نمراتی عالی و کارنامه ای درخشان،خود را برای رفتن به کلاس سوم آماده می کند و در انتظار دستان باسخاوتی ست تا هزینه تحصیلش را که بردوش مادر سنگینی می کند، متقبل شود.

پسر نوجوان خانواده که اینک هم عصای دست پدر شده و هم جویای کاری مناسب است.

بعد از دقایقی آماده رفتن می شویم. مادر از اینکه  نتوانسته طبق یک رسم معمول، پذیرایی ساده ای انجام دهد، عذرخواهی می کند اما دخترک جلو می آید و با یک جمله زیبا و تاثیرگذار که در دفتر مخصوص مدیر کمیته امداد یادداشت کرده است از ما به زیبایی پذیرایی میکند: “امشب بهترین شب زندگی من است که شما به خانه ما آمده اید و من  خیلی خوشحال هستم”

بغضم می ترکد، نگاهم را از او می دزدم تا اشکهایم را نبیند.

از آنها خداحافظی می کنیم در حالیکه کوله بارسنگین غم فقر و نداری این خانواده را بدوش می کشیم.

راهی کوچه پس کوچه های محله کوریچان می شویم. در پیچ و خم یکی از کوچه ها، مهمان زن و شوهری می شویم.

پیرمرد، از کار افتاده است و زن نیز بیمار و دردمند است.

چندی ست که بیمار است و به تازگی، عمل قلب انجام داده و بیماری دیابت دارد و بخاطر مشکل کلیه هایش، هفته ای سه روز دیالیز می شود.

مادر از مشکلات مالی و اقساط عقب مانده اش می گوید و اینکه ناتوان از هزینه سفر به شیراز و درمان و معیشت است.

خوشبختانه در این کاروان آقایان علی پور و راسخی معاونین فرماندار، کامجو عضو شورای شهر، خانم وثوقی از مرکز مشارکت زنان نیکوکار و تعدادی از برادران و خواهران مددکار و فعال اجتماعی از اعضای ثابت این کاروان هستند و به نوعی در کاهش درد و رنج ها و مشکلات خانواده ها، نقش موثری دارند.

در این خانه، با شربتی خنک از ما پذیرایی می شود و لحظه خداحافظی مرد خانه اعضای کاروان را تا یکی و دو کوچه همراهی و بدرقه می کند.

خبرنگار: عشرت جهاندیده

نوشته شده در تاریخ:چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۴:۰۶ب.ظ

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

به نظر شما آیا حضور مسئولین کشوری در منظقه می تواند در راستای توسعه مفید باشد؟

Loading ... Loading ...
آخرین اخبار پربازدیدترین